نقد و بررسی تبیین های فلسفی راجع به مسئله ی آگاهی

Publish Year: 1399
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 362

متن کامل این Paper منتشر نشده است و فقط به صورت چکیده یا چکیده مبسوط در پایگاه موجود می باشد.
توضیح: معمولا کلیه مقالاتی که کمتر از ۵ صفحه باشند در پایگاه سیویلیکا اصل Paper (فول تکست) محسوب نمی شوند و فقط کاربران عضو بدون کسر اعتبار می توانند فایل آنها را دریافت نمایند.

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

NSCC01_038

تاریخ نمایه سازی: 4 تیر 1400

Abstract:

علم شناختی با بسیاری از مسائل اساسی در طول تاریخ فلسفه نظیر جایگاه ذهن در جهان فیزیکی، ماهیت تفکر، آگاهی و نظایر آن سروکار دارد. از این میان آگاهی واژه ی مبهمی است و تبیین آن با مشکلات متعددی مواجه است. فلاسفه این مشکلات را به دو دسته ی ساده و دشوار تقسیم می کنند. مشکلات ساده مشکلاتی هستند که مستقیما مربوط به روش های استاندارد علوم شناختی می شوند. در این روش ها، پدیده ها بر حسب مکانیسم های محاسباتی و عصبی تبیین می شوند. مشکلاتی مانند توانایی تمییز، دسته بندی و واکنش به محرک های محیطی، یکپارچه کردن اطلاعات توسط سیستم شناختیف کنترل عمدی رفتار، تفاوت میان بیداری و خواب و ... اما، مشکلات دشوار مشکلاتی هستند که در مقابل این روش ها مقاومت نشان می دهند. مثلا تبیین نحوه ی ادراک رنگ در اثر فعالیت خاصی از نورون ها در مغز از مسائل دشوار آگاهی به حساب می آید. در این مقاله به نقد و بررسی طیف دیدگاه های فلسفی پیرامون آگاهی و نقاط اشتراک و افتراق آنها می پردازیم. برخی از جمله دنیل دنت وجود ویژگی هایی به نام آگاهی پدیداری را انکار می کنند. وی واقعیت تجربه ی آگاهانه را انکار نمی کند و می پذیرد که تجربه آگاهانه ویژگی هایی دارد. به علاوه می پذیرد که حالات آگاهی هر شخصی ویژگی هایی دارد که آن حالات به سبب آن ها محتوای تجربی خود را دارند ولی نمی توان همه این ویژگی ها را به معنای سنتی کیفیت پدیداری نامید. مدعای وی این است که تجربه آگاهانه هیچ ویژگی خاصی- آن طور که در مورد آگاهی پدیداری فرض شده- ندارند. کارکرد گرایان دیدگاه های مختلفی راجع به آگاهی اتخاذ کرده اند، برخی حذف گرا هستند و بعضی آگاهی را به عملکردی خاص تقلیل می دهند. دیدگاه های تقلیل گرایانه ی دیگر مانند فیزکالیسم و نظریه ی بازنمودی ذهن تبیین رویدادهای ذهنی مانند آگاهی را از طریق تبیین فیزیکی ممکن و کافی می دانند. بازنمودگرایانی همچون درتسکی و تای معتقدند تجربه ی آگاهانه به حالات بازنمودی و محتوای التفاتی قابل تقلیل است. در نظریه های بازنمودگرایانه اگر تجربه ی آگاهی را با محتوای حالت بازنمودی این همان ندانیم می توان از دیدگاه های پدیدارگرایانه پیرامون ذهن دانست. بعضی فلاصفه قائل به نوعی دوگانه انگاری در خصوصیات مربوط به آگاهی هستند. آن ها با اتکا به شکاف تبیینی مسئله ی آگاهی معتقدند که آگاهی بسیار وسیع تر از چیزی است که ما فکر می کنیم و دارای خصیصه های غیر فیزیکی است. برون گرایانی مانند کریپکی و پاتنم آگاهی و محتوای حالات ذهنی را نه تنها در ذهن، بلکه به طور گسترده در محیط به حساب می آورند. چالمرز وکلارک قائل به نوع خاصی از برون گرایی به نام برون گرایی فعال هستند. در این ایده خصوصیات بیرونی تنها در تاریخچه ی باور فرد نیستند، بلکه در فعال کردن فرایندهای شناختی نقش دارند و چون با اندام انسانی جفت شده اند تاثیر مستقیمی روی باورها و تعیین حالات ذهنی ما دارند. باورها می توانند ساخته شده از خصوصیات محیط باشند و فرایندهای شناختی برخاسته از این خصوصیات باشند. در نتیجه، ذهن می تواند به جهان بسط پیدا کند.

Authors

فائزه نوروزی

فارغ التحصیل کارشناسی ارشد فلسفه علم، گروه فلسفه علم، دانشگاه صنعتی شریف

منیره بحرینی

فارغ التحصیل کارشناسی ارشد فلسفه علم، گروه فلسفه علم، دانشگاه صنعتی امیر کبیر

سعیده بابایی

دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری، پژوهشکده غرب شناسی و علم پژوهی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

نرگس صابری

فارغ التحصیل کارشناسی ارشد فلسفه علم، گروه فلسفه علم، دانشگاه صنعتی امیرکبیر