آسیب شناسی اجتماعی نقض حقوق زنان در پرتو لایحه ی حمایت منع خشونت علیه زنان

Publish Year: 1400
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 304

This Paper With 11 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

MAEICN06_018

تاریخ نمایه سازی: 28 بهمن 1400

Abstract:

بعضی پدیده های اجتماعی برای آنکه تبدیل به مساله و نیازمند توجه شوند، مسیری طولانی و پرپیچ و خم را طی می کنند. این پدیده ها باید اهمیت شان مورد توافق اکثریت باشد و همگی بپذیرند که این پدیده به واسطه آسیب هایی که ایجاد می کند، اهمیت دارد و باید در آن مداخله کرد تا کنترل شود. خشونت علیه زنان از پدیده هایی است که برای تبدیل به مساله شدن، در یک مسیر پیچیده متوقف شده است. خشونت علیه زنان بر آمده از مناسبات قدرت جنسیتی است که کنترل مردان بر زنان پذیرفته شده است و مرد برای حفظ این مناسبات می تواند به خشونت متوسل شود. چنین منطقی نه تنها در سطح خرد بلکه در سطح کلان هم می تواند جاری باشد و نظم اجتماعی به گونه ای برقرار شود که مبتنی بر اطاعت زنان و پذیرش جایگاه نازل تر نسبت به مردان باشد و هر گاه چنین نظمی به چالش کشیده شود با ابزار خشونت از آن محافظت شود. به این ترتیب وقتی ساختار مولد خشونت دست در دست کنشگران خشونت ورز، زنان را احاطه کند، کنترل و سرکوب زنان، به شکلی پیچیده و تمام عیار صورت می گیرد. این همدستی [ساختار مولد خشونت با کنشگران خشونت ورز]، از خشونت پدیده ای عادی و غیرقابل چون و چرا می سازد، و مساله شدن خشونت علیه زنان را غیر ممکن میکند. به این ترتیب وقتی مطالبه ای برای رفع خشونت ظهور می کند، پاسخ ساختار مولد خشونت وکنشگران متاثر از آن در وهله اول انکار چنین پدیده ای است. چنانکه در ایران سال هاست که آمار رسمی و دقیقی از خشونت علیه زنان منتشر نمی شود. پاسخ دیگر عادی دانستن خشونت است که طی آن سعی می شود، عامل جنسیت در تجربه خشونت کمرنگ شود و با ارائه آماری از خشونت علیه مردان (که پدیده ای نادر است)، این نظر به جامعه تزریق شود که زنان و مردان هر دو خشونت را تجربه می کنند و خشونت عادی است. پاسخ دیگر تقلیل دادن خشونت به امری فردی و موضوعی مربوط به حوزه خصوصی است که دیگران حق دخالت در آن را ندارند. به این ترتیب خشونت علیه زنان موضوعی بی اهمیت تلقی جلوه داده می شود که نیازی به مداخله اجتماعی ندارد و با روش های سنتی پدرسالارانه و کدخدامنشی قابل حل است. رویکرد اندکی مترقی تر از این، سپردن موضوع خشونت علیه زنان به روانشناسان و تبدیل یک مساله اجتماعی به مشکلی روانی است. در این مسیر به آن وجه ی از روانشناسی نیاز است که کارش مجاب کردن زنان برای کنار آمدن با خشونت گر و تحمل محیط خشونت است.

Keywords:

Authors

نازیلا دباغ

مدرس دانشگاه

جلال نیک

حقوقدان،رئیس شورای شهرک صنعتی مشهد