CIVILICA We Respect the Science
(ناشر تخصصی کنفرانسهای کشور / شماره مجوز انتشارات از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: ۸۹۷۱)

بررسی رابطه بین هوش عاطفی با سبک رهبری استراتژیک مدیران

عنوان مقاله: بررسی رابطه بین هوش عاطفی با سبک رهبری استراتژیک مدیران
شناسه ملی مقاله: JR_JRPE-5-44_003
منتشر شده در در سال 1401
مشخصات نویسندگان مقاله:

زینب فاضل نیا - کارشناسی روانشناسی عمومی

خلاصه مقاله:
تغییر در ظرفیت رهبری عموما نتیجه و محصول تغییرات فزاینده در زندگی سازمانی، افزایش همکاری های مبتنی بر اعتماد و تعاملات خلاقانه فردی در محیط کاری است. در مدل های نوین رهبری مهارت هایی همچون کمک به افراد، توانمندسازی و شنود که به ایجاد اعتماد، تعهد و اخلاق کار منجر می شوند از اهمیت فزاینده ای برخوردار گشته اند و این امر بیانگر آن است که مهارت های متعدد رهبری نوین، نیازمند مدیریت راهبردی هیجانات است. توانایی رهبران در درک و مدیریت هیجانات و احساسات خود و دیگران، به افزایش مشارکت و تعهد کارکنان نسبت به سازمان، ارتقاء انگیزه و بهره وری آنان و در آخر سودآوری بالاتر سازمان منجرخواهد شد. در همین راستا، رهبرانی که از سطح بالاتری از هوش عاطفی برخورداراند، قادر به تدوین ارزش هایی خواهند بود که مورد قبول کارکنان و سازمان بوده و این امر فرایند بهبود پتانسیل نیروی کار را تسهیل می کند. از این رو هوش عاطفی می تواند به عنوان شاخصی برای شناسایی و گزینش رهبران سازمانی به حساب آید. (لاجوردی و جمالی نظری، ۱۳۸۹، ۷۰) هوش هیجانی (توانایی شناخت و مدیریت هیجانات و نشان دادن احساسات خود به دیگران) مبنایی است که رهبری سازمانی مبتنی بر آن است. توسعه هوش هیجانی به تعهد فردی، نسبت به رشد و توسعه بلند مدت بستگی دارد. این تحولی ارزشمند است که نه تنها شما، بلکه سازمانتان و جامعه ای راکه در آن کار و زندگی می کنید متحول خواهد ساخت. (ریک لاش، ۱۳۸۵) حالات هیجانی و اعمال رهبران بر احساس افراد تحت رهبری و در نتیجه بر عملکرد اجرایی آنان تاثیر می گذارد. پس چگونگی مدیریت حالات خود و دیگران توسط رهبر، موضوعی نه تنها فردی بلکه عاملی مهم در عملکرد بهتر یک کارمند می باشد. (گلمن ، ۱۳۸۵، ۴۰) وقتی رهبران هیجانات را در جهت مثبت هدایت می کنند، کارکنان به نتایج بهتری دست می یابند. (گلمن، ۱۳۸۳، ۲۶) بی کفایتی بین فردی رهبران، عملکردها را کاهش می دهد، باعث اتلاف زمان می شود، کج خلقی وجود می آورد، تعهد و انگیزه را از بین می برد و خشونت و بی تفاوتی ایجاد می کند. (گلمن، ۱۳۸۳، ۵۷-۵۶) و از آنجا که سازمان های امروزی هم از درون هم از برون زیر فشارهای شدیدی قرار دارند. در چنین شرایطی برای دستیابی به انگیزش و بهره وری، مدیران بایستی روش های سنتی را کنار گذاشته و دگرگونی های عمده ای در رفتار و کارکرد خود پدید آورند تا بتوانند بر افراد تاثیر بگذارند.

کلمات کلیدی:
هوش هیجانی، توانایی، شناخت، رهبری سازمانی.

صفحه اختصاصی مقاله و دریافت فایل کامل: https://civilica.com/doc/1743581/