CIVILICA We Respect the Science
(ناشر تخصصی کنفرانسهای کشور / شماره مجوز انتشارات از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: ۸۹۷۱)

نسبی گرایی در نقد ادبی جدید

عنوان مقاله: نسبی گرایی در نقد ادبی جدید
شناسه ملی مقاله: JR_LCQFN-1-1_003
منتشر شده در در سال 1387
مشخصات نویسندگان مقاله:

حسین پاینده - پل مدیریت، خیابان علامه طباطبایی، دانشگاه علامه طباطبایی

خلاصه مقاله:
نسبی گرایی که در نظریه های نقادانه جدید، اصلی پذیرفته شده محسوب می شود، حاصل تحولات فکری ای است که ریشه در فلسفه پدیدارشناسی هوسرل دارد و در نقد ادبی، بویژه با آرای نظریه پردازان «مکتب کنستانس» در نیمه دوم قرن بیستم رواج یافت. تا پیش از پیدایش این نظریه ها، سمت وسوی اصلی نقد ادبی را تلاش برای یافتن معنایی تغییرناپذیر در متن تشکیل می داد. این رویکرد مطلق گرا، غایت نقد ادبی را در «کشف» معنایی می دید که مولف در مقام خداوندگار متن در آن استتار کرده است. در بخش نخست این مقاله، ابتدا به پس زمینه مطلق گرایی در نقد ادبی سنتی در قرن نوزدهم خواهیم پرداخت، سپس نشان خواهیم داد که حتی «نقد نو» در چند دهه نخست قرن بیستم- که داعیه رهانیدن متن از بند زندگینامه مولف و ملاحظات برون متنی ای مانند تاریخ را داشت-، در نهایت نتوانست از نسبی ستیزی در نقد مصون بماند. در بخش بعدی استدلال خواهیم کرد که دیدگاه پدیدارشناختی ای که ثنویت سوژه/ ابژه را محل تردید قرار داد، راه را برای نسبی گرایی به منزله دیدگاهی نافذ در نقد ادبی جدید باز کرد. مطرح شدن «نظریه دریافت» توسط هانس رابرت یاوس و ولفگانگ آیزر سهم بسزایی در ترویج این نظر داشت که عمل نقد ماهیتی بین الاذهانی و لزوما نسبی دارد. بخش پایانی این مقاله، به نتیجه گیری از بحث های ارائه شده اختصاص دارد.

کلمات کلیدی:
نقد سنتی, «نقد نو», نظریه دریافت, «افق توقعات», «متعین سازی», نسبی گرایی

صفحه اختصاصی مقاله و دریافت فایل کامل: https://civilica.com/doc/1837419/