امیر صداقت - دانشجوی کارشناسی ارشد ارتباط تصویری، دانشکده هنرهای تجسمی، دانشکدگان هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، تهران ، تهران

اندیشمندان تعاریف متعددی از فرهنگ ارائه کردهاند. چنانچه فرهنگ را حاصل جمع آموخته های انسان به عنوان عضوی از جامعه که از گذر تعلیم و تربیت رسمی و غیررسمی به او منتقل می شود؛ بدانیم ، نقش آن در هنر، غیر قابل انکار خواهد بود. پس از تحول تعریف سنتی زیبایی شناختی ، مفهوم هنر معاصر به عنوان برآیندی از فرهنگ امروزه، معنا پیدا می کند. هنر دوره معاصر همچون فرهنگ جاری در بطن جوامع امروز، چنان تفاوتی با تعریف سنتی خود دارد، که حتی می تواند از منظر سنت گرایان، هنر قلمداد نشود. پژوهش حاضر با تکیه بر نظر ایزابل دو مزونروژ در مورد هویت هنر معاصر و همچنین دیدگاه میشل فوکو در باب تعریف جدید قدرت و نقش آن در شکل گیری روابط انسانی ، به دنبال واکاوی تاثیر فرهنگ آمریکایی بر هنر معاصر است . تاثیر فرهنگ بر هنر معاصر، زمینه طرح پرسش هایی چون چرایی قلمداد شدن هنر معاصر به عنوان هنر آمریکایی و چگونگی تاثیر فرهنگ جاری در یک سرزمین ، بر هنر معاصر در بعد جهانی را فراهم آورد. لذا تحقیق حاضر، که هدفی بنیادی را دنبال می کند و بر ضرورتی نظری استوار است ؛ ماهیتی کیفی دارد. این تحقیق بر اساس روش، از نوع توصیفی - تحلیلی است که اطلاعات آن از طریق مطالعه اسناد کتابخانه ای جمع آوری شدهاند. رهیافت حاصل نشان داد که تنوع شیوههای بیان هنری و گذر از سنت های اروپایی پس از جنگ دوم جهانی ، منجر به شکل گیری هنری شد که از آن به عنوان هنر آمریکایی یاد می شود. جنبش های هنری متولدشده در خاک آمریکا، روحیه و فرهنگ آمریکایی را متبلور شدند. همچنین قدرت در کنار رویکردهای » جهانگرایی « و »استثناگرایی «، نقش بسیار مهمی در شکل گیری تدوین و اجرای خط مشی های استراتژیک و سیاست خارجی آمریکا پیدا نمودند. چنین جبهه گیری هایی ، در کنار سیاست های فرهنگی وضع شده در ایالات متحده و خود فرهنگ عامه پسند و آزاد این کشور، منجر به جهانشمول شدن هنر آمریکایی ، به عنوان هنر معاصر گشت .

فرهنگ ، آمریکا، هنر معاصر، قدرت