تحلیل انتقادی دیدگاه نیچه درباره معنای زندگی

مسئله معنای زندگى پرسشى اساسى است که پیش تر انسان معاصر غربى آن را در چارچوب مسیحیت پى مى گرفت، اما به نظر نیچه، انسان اکنون در دورانى به سر مى برد که چارچوب عقیدتى و ارزشى مسیحیت فرو ریخته است. در این دوران، انسان معاصر گرفتار نیست انگاری فراگیر شده است. از این رو، نیچه مى کوشد معطوف به زندگى زمینى و در راستای اراده معطوف به قدرت، معنایى برای زندگى انسان معاصر طراحىکند که نتیجه اش آری گویى به زندگى زمینى و غلبه بر نیست انگاری فراگیر است. در این مقاله، پس از تبیین و نقد دیدگاه نیچه، نشان داده مى شود که طرح نیچه راهى به رهایى از نیست انگاری ندارد.

Keywords:

نیچه , معنای زندگى , نیست انگاری , مرگ خدا , اراده معطوف به قدرت , انسان معاصر غربى