علی بیات
زهرا مرادی نظرقلی

هنگامی که شرکتها در وضعیت نامطلوب اقتصادی تحت فشار فزاینده قرار می گیرند، مدیران آنها از واحد حسابداریدرخواست می نمایند که سطر آخر صورت های مالی (یعنی سود) را بهبود بخشند، و بدین وسیله محتوای اطلاعاتی آن را تغییردهند. عموما به این نوع مداخله عمومی مدیریت در فرآیند تعیین سود که غالباً در راستای اهداف دلخواه مدیریت می باشد،مدیریت سود اطلاق می گردد (وایلد و همکاران، 2001). مدیریت سود روشی است که توسط مدیریت جهت دستکاریداده ها به کار می رود . به عنوان مثال ، هموار نمودن سود برای کسب اطمینان بیشتر سرمایه گذاران از پایداری سود، نمونه ایاز دستکاری داده ها محسوب می شود. این قبیل اقدامات ممکن است داده های موجود در صورت های مالی را به میزان قابلملاحظه ای تحت تأثیر قرار دهد. بدیهی است که این عمل بر تحلیل ها و افکار و اعمال طیف متنوعی از استفاده کنندگان ازصورت های مالی، نظیر سرمایه گذاران (از آنجایی که نیاز به دانستن میزان سودآوری و ثبات شرکت قبل از سرمایه گذاری درآن دارند)، مدیران (نیاز به اطلاع از وضعیت مالی شرکت دارند)، بانک ها و تأمین کنندگان مالی (نیاز به اطلاع از توانایی شرکتدر بازپرداخت وام) تاثیرات بسیاری خواهد گذاشت اما نمی توان با قطعیت اعلام نمود که تمام تاثیرات مطابق با هدف فرد یاگروهی است که اقدام به مدیریت سود نموده اند. و میزان و نوع این اثر مشخص نیست.به همین دلیل برای تشخیص نوع اثر و چگونگی اثر مدیریت سود بر تصمیم های سرمایه گذاری هم در بازه زمانیکوتاه مدت و هم در بازه زمانی بلند مدت باید پژوهش هایی انجام گردد تا از فواید و مضرات این عمل اطلاع دقیق بدست آیدو مشخص گردد که مدیریت سود در چند درصد موارد همان نتایج و نیات فرد اعمال کننده را به همراه خواهد داشت و درعین حال چه خطراتی در زمینهی سرمایه گذاری و از دست رفتن سرمایه ها برای شرکت خواهد داشت. در این پژوهشمدیریت سود به عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته می شود و تصمیم های سرمایه گذاری مدیران به عنوان متغیر وابسته موردمطالعه قرار می گیرد.