الهام قهرمان پور - کارشناسی ارشد جزا و جرم شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران
فرهاد اله وردی میگونی - عضو هییت علمی دانشگاه مازندران

افزایش قابل ملاحظه بزهکاری در اوایل دهه هفتاد میلادی در امریکا، آن دولت را بر آن داشت که برای کاهش بزهکاری تدابیری اتخاذ نماید. این تصمیم باعث پیدایی نظریه های جدید، همچون نظریه پنجره های شکسته گردید که از اوایل دهه نود میلادی، نظریه پنجره های شکسته به خلق راهبردی پلیسی به نام سیاست تسامح صفر منجر گردید. مطابق نظریه پنجره شکسته اگر پنجره ای شکسته شود بی توجهی به آن باعث سرایت بی نظمی و نا امنی به خیابان خواهد شد، بنابراین با اولین بی نظمی باید مقابله کرد و نظریه تسامح صفر بر روی کشف جرم تکیه می کند و بدون توجه به شدت عمل و قصد مرتکبین، واکنش نشان داده و مجازات های اجباری را اعمال می نماید. این دو تیوری مظهر جنبش های بازگشت به شدت مجازات نسبت به جرم می باشند. در این نوشتار مفهوم نظریه های مذکور، سپس نقد و بررسی آنها و مقایسه بین دو نظریه مورد مطالعه قرار می گیرد.

پنجره شکسته، تسامح صفر، نظم، پلیس، پیشگیری