میترا شجاعی مقدم - دانش آموخته دانشگاه پیام نور بجنورد

هدف اصلی این نوشتار، بررسی و تطبیق حماسه ی گیلگ مش یبا نظریهسفر قهرمان کریستوفر وگلر است. وگلر، با بهره گرفتن از نظریهی تک اسطورهیکمبل، ساختار سفر قهرمان را از هفده مرحله به دوازده مرحله تغییر داد. الگوی سفر قهرمان، جهانشمول است و در هر عصر فرهنگی رخ میدهد. از این الگو میتوان برای تحلیل و تفسیر متون ادبی و آشکار ساختن مفاهیم و ظرایف پنهان در متن سود جست. همچنین، با نگرش اسطورهای به سفر قهرمانانه ی گیلگمش که در جستوجوی راز جاودانگی و نامیرایی است، به وضوح میتوان مرگ اندیشی را در این حماسه دید. تلاش خستگی ناپذیر او برای رسیدن به اکسیر جاودانگی، ماجرای سفر را رقم میزند. او در این مسیر، با کهن الگوها و صورتهای مثالی مواجه میشود و در هر مرحله، با آزمونهای مختلف، پالایش میشود. رمز گشایی نمادهای موجود در حماسه، قابلیت گستردهتر شدن مفهوم را فراهم میآورد و بر زیبایی اثر میافزاید. از دیگر مواردی که باید به آن اشاره کرد، تغییر آرام و تدریجی شخصیت گیلگمش است که در روند روایت و مراحل سفر رخ میدهد. گذر او از خودکامگی و غرور و رسیدن به خرد، حکمت و تواضع آشکار است. رنج او را صیقل میدهد و تحمل دشواریها در طول سفر، او را فراتر از منیت های خود میبرد و تسلیم در برابر تقدیر گریزناپذیر به او می آموزد که کردار خویش را تغییر دهد و از وجوه پنهان درونش بهرهمند گردد. این حماسه با نظریهی سفر قهرمان وگلر به درستی منطبق است. این پژوهش جزء تحقیقات توصیفی و تحلیلی میباشد و از نظر هدف، در گروه تحقیقات نظری قرار دارد.

گیلگ مش، حماسه، سفر قهرمان