الگوی اسلامی رواندرمانگری/ آموزش مبتنی بر کیفیت زندگی

Publish Year: 1397
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 536

This Paper With 6 Page And PDF and WORD Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

IHTF01_046

تاریخ نمایه سازی: 24 شهریور 1398

Abstract:

کیفیت زندگی مطلوب، همواره آرزوی بشر بوده و هست. با این وجود به عقیده ی سلیگمن، روان شناسی تا پیش از یکی دو دهه ی اخیر، توجه چندانی به این آرزوی دیرین انسانها نداشته است. (سلیگمن،1388؛ ص76). به بیان استعاره ای، روان شناسی می خواست انسان منفی یک را به صفر تبدیل کند، ولی نمی گفت چگونه این انسان را از صفر به مثبت یک برسانیم(فریش، 2006؛ ص44). در پنجاه سال گذشته بیشتر تلاش روان شناسان بالینی بر شناخت قربانیان و درمان کمبودها و رفع ناتوانی ها متمرکز بوده است. به همین دلیل سلیگمن و سیکزنت میهالی با این ادعا که روان شناسی فعلی چیزی برای ساختن یک زندگی بهتر ارائه نمی دهد، مبحثی مهم به نام روان شناسی مثبت نگر را در انجمن روان شناسی آمریکا گشودند(سلیگمن، استین، پارک و پترسون، 2005). امروزه برخی از نظریه پردازان شناختی رفتاری، روان تحلیل گری و انسان گرا معتقدند که شادمانی یا رضایتمندی مراجع از زندگی، معیار اصلی سلامت روانی و بازده مثبت در رواندرمانی است (فریش، 2005؛ سلیگمن و همکاران، 2005). در واقع ظهور دو جریان یکی توجه به ارتقای روانشناختی و سلامت و دیگری روانشناسی مثبت نگر موجب تغییر رویکرد روان شناسان از مدل پزشکی یا آسیب شناختی به مدل های مثبت نگر در موضوع سلامت شده است (کامپتون، 2001).اگرچه به نظر می رسد ظهور روان شناسی مثبت نگر راه را برای رسیدن انسان به زندگی مطلوب تر گشود اما در ابتدا متاثر از پارادایم های غالب در دنیای روان شناسی بود. پارادایم غالبی که در درمان و مراقبت از بیماران روانپزشکی مدنظر بوده است، مدل زیستی- روانی- اجتماعی است که هدف آن در نظر گرفتن انسان به عنوان یک کل است. این مدل بر نیاز به توجه به بیماری ها از یک منظر کل گرایانه صحه می گذارد (هاگلت و کویینگ، 2009). به کارگیری این مدل به طور طبیعی مستلزم پرداختن به معنویت به عنوان یکی از پرنفوذترین مولفه های موثر بر کیفیت زندگی است. خواه با یکپارچه سازی مذهب/معنویت در بعد اجتماعی این مدل و یا ترجیحا گنجاندن معنویت در هر سه بعد زیستی، روانی، اجتماعی و در نتیجه پرداختن به انسان در یک مدل زیستی- روانی- اجتماعی- معنوی/مذهبی. به عقیده ی برگین (1988) اکنون زمان آن فرا رسیده است که بعد معنویت را به ابعاد ساختاری رویکردهای درمانی بیفزاییم. طبق پارادایم جدید(چهاربعدی) و همچنین بر اساس نظریه ی میدانی لوین، رفتار انسان تابعی است از فرد و محیط. مشاوره و رواندرمانی برای هر گروه افراد دارای فرهنگ خاص، دارای معانی متفاوتی است که عمیقا وابسته به ارزش های فرهنگی آنهاست(شریفی نیا، 1391؛ ص 136). آنچه در محیط پیرامون ما(به معنای عام آن که فرهنگ، آموزش، سیاست، هنر و... را در بر دارد) در جامعه ی ایرانی می گذرد با آنچه بر دیگران در جای جای جهان می گذرد متفاوت است. و به طریق اولی، آنچه در محیط یک انسان موحد می گذرد با دیگران متفاوت است. بنابراین تدوین یا بومی سازی برنامه های درمانی و آموزشی با الگوی اسلامی برای جامعه ی مسلمان ایرانی امری ضروری به نظر می رسد. تاثیر مثبت رویکردهای مختلف روان درمانگری با جهت گیری مذهبی در افزایش سلامت روان افراد جوامع و فرهنگ های مختلف و با موقعیت های اجتماعی متفاوت و آشفتگی های روانی گوناگون، طی تحقیقات متعدد نشان داده شده است( به عنوان مثال بوراس و همکاران، 2007؛ هاگلت و همکاران، 2007؛ موهر و همکاران، 2006؛ و رندال، 2003). در ایران نیز در سال های اخیر علاقه ی فزاینده ای به درمان با جهت گیری مذهبی ایجاد شده است که از آن جمله می توان به پژوهش های عرب(1378)، مرادی و همکاران(1383)، یعقوبی، سهرابی و محمدزاده(1391)، غلامی و بشلیده(1390)، سیفی، اعتمادی و شفیع آبادی(1391)، موحدی و همکاران(1393)، نوری و جان بزرگی(1392) اشاره نمود. با این حال هدف پژوهش حاضر تدوین الگوی اسلامی رواندرمانگری/آموزش مبتنی بر کیفیت زندگی با جهت گیری اسلامی است؛ این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این سوال اساسی است که آیا اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی برنامه ای برای ارتقای کیفیت زندگی انسان دارد و اگر چنین برنامه ای وجود دارد، الگوی بر بهبود کیفیت زندگی است. این علمی و عملی آن چگونه است.