صلح از منظر تعلیم و تربیت

Publish Year: 1398
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 719

نسخه کامل این Paper ارائه نشده است و در دسترس نمی باشد

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

NCPD03_004

تاریخ نمایه سازی: 15 دی 1398

Abstract:

تعلیم و تربیت با تحول یافتن انسان موجود به انسان مطلوب سروکار دارد. مطلوب شدن انسان، پیش از هر چیز مستلزم آن است که او با خود موانست داشته باشد. منشا این استلزام آن است که تا خود بقا نداشته باشد، نوبت به نیل به وضع مطلوب نیز فرانخواهد رسید و بقای یک موجود در گرو آن است که با خود در موانست باشد. در غیر این صورت، او همچون ارگانیسمی خواهد بود که دچار بیماری ایمنی است و خود علیه خود اقدام می کند و این خودشکنی، سرانجام به خودزدایی منجر میشود و خودی نمیماند که بتوان از وضع مطلوب او سخن گفت. از سوی دیگر، موانست انسان با خود نیز مستلزم موانست وی با انسانهای دیگر است. اما منشا این استلزام کجاست چرا موانست با خود مستلزم موانست با دیگران است یک پاسخ به این سوال، این است که وجود دیگران، شرط تجربی استمرار وجود انسان و موجودیت انسانی وی بوده است. اگر طفلی در جنگل و دور از انسان های دیگر رها شود و شانس آن را داشته باشد که بقا یابد، بی تردید، موجودیتی انسانی نخواهد داشت. بدون داشتن زبان که از ارتباط با دیگران حاصل میشود و بدون داشتن تفکر که با زبان میسر می شود، چگونه می توان موجودیتی انسانی برای آن طفل قائل شد به این ترتیب، دیگران، شرط تجربی موجودیت انسانی فرد خواهند بود. دیگران از طریق تعلیم و تربیت فراهم آورنده این شرط تجربی برای موجودیت انسانیاند. اما نوع دیگر پاسخ به سوال مذکور که توسط کسانی چون لویناس و دریدا داده شده است، این است که دیگری، فراتر از این که شرط تجربی موجودیت من باشد، شرط منطقی و شبه استعلایی آن است. به عبارت دیگر، چگونه می توان بدون فرض دیگری از خود سخن گفت در این دیدگاه، نظر بر آن است که خود در مرز دیگری ظهور میابد، نه آن که دیگری در مرز خود ظهور یابد. اصالت با دیگری است و در دامن آن خود ظهور می یابد. شاید به تمثیل بتوان گفت که در این دیدگاه، رابطه دیگری و خود، همچون رابطه نور و ظلمت است؛ همچنان که نمی توان بدون فرض نور از تاریکی سخن گفت، بدون فرض دیگری نیز نمی توان از خود سخن گفت. اما این دیدگاه قابل چالش است، زیرا همانقدر که می توان دیگری را شرط منطقی خود دانست، به عکس آن، خود را نیز میتوان شرط منطقی دیگری دانست و رابطه آن دو را از نوع تضایف دانست؛ همچون رابطه مادری و فرزندی که فرض هر یک دیگری را فرامی خواند. یک جایگزین برای دیدگاه مذکور این است که خود و دیگری را از یک جنس بدانیم. دو چیز که از یک جنس باشند، با هم وحدت دارند و سخن از تقدم و تاخر آنها نسبت به یکدیگر جایی نخواهد داشت. در این صورت، هنگامی که میگوییم موانست با خود مستلزم موانست با دیگری است، این استلزام ناشی از هم جنس بودن خود و دیگری است و در واقع، موانست با دیگری، بیان موسعی از همان موانست با خود خواهد بود. از این رو، کسی که با دیگری در صلح نیست، در واقع، با خود نیز در صلح نیست زیرا دیگری از همان جنس خود است. در این صورت، انسان مطلوب یا انسان تربیت شده، کسی است که با دیگری در صلح باشد زیرا در آینه دیگری، خود را می بیند. اما جنگ، هنگامی تحقق می یابد که یا آینه دیگری، غبار گرفته باشد و تصویری معوج از خود را نیز نمایان کند و یا بر چشم خود غبار نشسته باشد و آینه دیگری را نیز تیره و تار بنمایاند. بر اساس این تمثیل، جنگ عارضه است و صلح اصیل؛ جنگ سوء تفاهم است و صلح فهم متقابل. اکنون، نقش دیگری برای تعلیم و تربیت فراهم می گردد و آن این است که انگاره های درستی از جنگ و صلح، به تبع انگاره های درستی از خود و دیگری، فراهم آورد. با آموختن این مفاهیم، نقش تعلیم و تربیت در گستراندن صلح آشکار می شود.

Authors

خسرو باقری

( استاد فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران (سخنران همایش