نقدی بر مددکاری اجتماعی در ایران
مددکاری اجتماعی چیست؟ مددکاری اجتماعی بعنوان یک حرفه مرسوم و شناخته شده از حدود ۱۱۰ سال قبل در انگلستان و با اقدامات سازمان یافته گروهی از بانوان نیکوکار و خیرشکل گرفت.
آین بانوان که عمدتا از زنان منشخص و سرآمد جامعه خود بودند، با دیدن نابسامانیها و پریشانی تعداد زیادی از شهروندان خود که غالبا بخاطر فقر و بیماری و کهولت در بیمارستانهای شلوغ و یا خانه های مسکین بستری بودند به فکر چاره اندیشی افتادند و گروه نیکوکاران را تشکیل داده و کمکهای مورد نیاز اینگونه افراد را فراهم می کردند.
بتدریج، این رفتار جنبه تشکیلاتی و منسجم بخود گرفت و زیربنای حرفه ای را بنا نهاد که امروزه گستردگی یک سازمان بوروکراتیک و بسیار پیچیده را پیدا کرده و از ضروریتهای هر نظام اجتماعی مدرن و مردم سالار بحساب می آید.
بطور کلی و بسیار موجز، می توان چنین عنوان کرد که: حاصل یا بازده مجموعه اقدامات و رفتار مددکاری، ارائه خدمات به اعضای آسیب پذیر و یا در معرض آسیب جامعه است بگونه ای که با دریافت این کمکها و خدمات ترغیب و توانمند بشوند که مشکلات خود را پشت سر بگذارند.
پس، از تعریف مختصر و مفید فوق می توان دریافت که ، برخلاف عقیده عوام و حتی برخی از خادمان اجتماعی، هدف این نیست که یک عده یا گروههایی از افراد و یا اجتماعاتی از مردم، صرفا دریافت کننده کمکهای مالی و امکانات مادی باشند بدون آنکه هیچ تلاشی برای تغییر شرایط زندگی خود و یا اعضای خانوده شان بنمایند، و در مقابل، یک سری سازمانهای خدمت رسان دولتی توسط تعدادی حقوق بگیر تحت عنوان مددکار اجتماعی، فقط ارائه کننده خدمات باشند. برعکس، هدف مددکاری اجتماعی کمک به افراد، خانواده ها و گروههای اجتماع است تا بتوانند توانمند شده و خود به کمک خودشان اقدام کنند.
بنابراین، "توانمند سازی" از کلید واژه های اصلی و مهم در مددکاریست.
مددکاران اجتماعی با برخورداری از دانش آکادمیک و کسب تجربه های علمی ناشی از تحصیلات دانشگاهی، کارورزی های ممتد و مستمر و کسب تجربه در عمل، و با تکیه بردانش و آگاهی، مهارتهای حرفه ای و مهمتر از همه، با پشتوانه اصول و ارزشهای حرفه مددکاری می توانند در حوزه ها و عرصه های مختلف به خدمت بپردازند.
سالیانی است که متفکران و متخصصان علم مددکاری اجتماعی توانسته اند نظریه های علمی این حرفه را انسجام بخشیده و جنبه علمی مددکاری را ارتقای چشمگیری بخشند، در عین حال، حرفه مددکاری نیازمند دانش و معرفت علمی سایر نظامهای دانشگاهی نظیر حوزه های مختلف روانشناسی، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، مردم شناسی، فرهنگ شناسی و ... است تا با توجه به پیچیدگی زندگی انسانها در جوامع شهری امروزین و ابعاد گسترده مشکلات و مسائل ، و از جمله، نابرابریها، بیعدالتی ها، تبعیضها، بیماریهای عجیب و ناشناخته، معلولیتهای جسمی، ذهنی، روانی و اجتماعی، مددکاران بتوانند کاری مفید و موثر عرضه کنند. همین جا می توان به ضرورت تخصصی شدن حوزه های مددکاری و نیاز به تربیت مددکاران متخصص در رشته هایی نظیر مددکاری با سالمندان، مددکاری با کودکان آسیب دیده، زنان و دختران ، آلزایمریها، بیماران روانی، کار با زندانیان و در دادگاهها، کودکان و نوجوانان بزهکار، مددکاری در مدارس و غیره تاکید داشت که تا کنون در جامعه ایران مورد بی توجهی واقع شده است.
مددکاری اجتماعی با ویژگیهای حرفه ای آن،( و نه از نوع خیرات و صدقات و مبرات، و یا دادن نذری و دستگیری از مستمندان بصورت سنتی و معمول آن در بین افراد و خانواده ها، که بسیاری کسان، صرفا به دلیل معادل سازی نه چندان اصیل و مناسب نام آن در برابر واژه Social Work ارزش و اهمیت علمی و حرفه ای چندانی برای این تخصص و حرفه ارزنده قایل نیستند)، ترکیب یا معجونی از بسیاری چیزهاست.
مددکاری معمولا توسط دولتها و کارمندان دولتی اداره و ارائه می شود ولی تعدادی از سازمانهای غیردولتی و نهادهای مدنی و نیز سازمانهای بین المللی نیز از خدمات مددکاران بهره می گیرند.مراجعان مددکاری اجتماعی غالبا افراد آسیب پذیری هستند که شرایط خاص و یا موقعیت های نا مطلوب جسمی، روانی، اقتصادی/اجتماعی، شغلی، خانوادگی، محلی و منطقه ای و غیره، انها را در موضع ضعف و آسیب پذیری قرار می دهد و نسبت به باقی افراد عادی جامعه مشکل دارترند.
بطور کلی، مراجعان مددکاری شامل افرادی از جامعه می شوند که به نوعی کمک نیازمندند. به عنوان مثال، افرادی که خود یا وابستگانشان دارای ناتوانیهای جسمی یا ذهنی هستند، و یا افرادی که به دلایل مختلف نمی توانند کار کنند و هزینه های زندگی را تامین نمایند، و یا قادر به مراقبت از خودشان نیستند، از زمره مراجعان یا مددجویان واحدهای مددکاری محسوب می شوند.
امروزه، و در موارد خاصی، مراجعان مددکاری شامل زنان کتک خورده ای می شوند که بهر دلیلی قادر به حمایت خود و یا فرزندانشان نبوده و در ضمن، نمی توانند از موقعیتهای خطرناکی که دچارش شده اند فرار کنند، ویا سالمندانی که بسیار ضعیف و شکننده بوده و در اثر ضعف پیری و بیماریهای مزمن، و یا ازکارافتادگی نیاز به مراقبتهای ویژه دارند، و یا کودکان بی سرپرست و بدسرپرست و کودکان و نوجوانانی که در خانه و یا بیرون از خانه در معرض سوء رفتار و تجاوز قرار دارند.
بد نیست همین جا یادآور شویم که نقشها و وظایف بسیار متنوع و پرماجرایی که برای "مدیریت مراقبت" (Care Management) از انواع مراجعان و مددجویانی که بخش اندکی از آن در بالا اشاره شد از حیطه وظایف و یا مهارتهای عملی روانشناس، مشاور و سایر کارشناسان مشابه خارج است و اصولا، بجز مددکاران خبره و کارآمد، متخصصان رشته های بهداشتی و درمانی و خدمت رسان مشابه ، نمی توانند از عهده مداخلات و مدیریت کیس های(Case Management) حوزه مددکاری اجتماعی برآیند. هرچند که از زمانهای گذشته تا کنون، در ادارات و موسسات مختلف، بعلل کمبود کارشناس متخصص مددکاری و یا با هر بهانه و توجیه درست و نادرست، پستهای مددکاری به افراد غیر متخصص و یا به کارشناسان روانشناسی یا مشاوره و حتی کارشناسان نامرتبط تر سپرده می شود.
اما، لازمست اشلره کنیم که وجود کارشناسان و متخصصانی چون: روانپزشک، روانشناس، مشاور، و کارشناس حقوقی و جزایی در تیم مددکاری بسیار شایسته و حتی ضروریست، چرا که در اغلب موارد و با اکثریت کیسهای مراجعان، کار تیمی و بررسیهای چند بعدی همیشه دارای مزیت های غیر قابل انکار است.
اخیرا و با تشکیل نظام رسمی روانشناسی و مشاوره، برخی از دست اندرکاران دغدغه این را دارند که مددکاران اجتماعی در تابلوی مراکز و کلینیک های مددکاری و یا در مکاتبات و مباحثات خود از بکار بردن واژه "مشاوره" اجتناب کنند ، گوئی که این واژه صرفا مختص فارغ التحصیلان رشته مشاوره و راهنمایی است. با تمام علاقه و احترامی که به همکاران متخصص رشته های روانشناسی و مشاوره دارم، طرح چنین مبحثی را بسیار تنگ نظرانه و ناشی از عدم آگاهی دوستان از ابعاد کار و زمینه های کاری مددکاران می دانم. مگر آنکه بر این باور غلط باشند که مشتریان یا مراجعان بالقوه دفاتر و کلینیک های روانشناسی و مشاوره ممکن است با دیدن عنوان" مشاوره" روی تابلوها و یا بروشورها و کارت ویزیت های مددکاران، مراجعه به کلینیک های مددکاری و مراکز مشاوره مددکاری را ترجیح دهند و از میزان درآمد آنها کاسته شود.
اگر بخواهیم بسیار مختصر و مفید بیان کنیم چنین است که مددکار حرفه ای و متخصص وظیفه مشاوره های مددکاری را دارد و بخوبی از عهده آن بر می آید و اصولا مشاوره مددکاری( که ماهیتی متفاوت از ماهیت مشاوره و راهنمایی دارد) از ابزار اصلی و جدایی ناپذیر مددکاریست. لیکن کارشناس روانشناسی و یا مشاوره نمی تواند و نباید در حیطه مداخلات مددکاری وارد شود، چرا که نه در چارچوب نقش و وظیفه اش می گنجد و نه آموزش لازم و کافی برای اینکار دیده است.
نهایت اینکه، اگر واژه" مشاوره" مختص و منحصر به حوزه نظام روانشناسی و مشاوره است، پس دوستان زحمت کشیده و با هر حوزه یا تخصص دیگری که از این واژه استفاده می کند برخورد قانونی کنند و آنها را از این کار(نامشروع!!!!) باز دارند: از جمله: مشاوره ژنتیک، مشاوره حقوقی و قضایی، مشاوره نظامی و انتظامی، مشاورین املاک و مستغلات، مشاورین اقتصادی یا سیاسی رییس جمهور، و الی آخر. بیایید از این سنگ اندازیها و چوب لای چرخ گذاشتن های بیهوده و نیرو-بر-باد ده بپرهیزیم و بجای آن، با تقویت و حمایت یکدیگر، در خدمت موثرتر میلیونها انسان محروم و نیازمند و مددجو باشیم و باور کنیم که قدرت در باهم بودن است و نه در مقابل هم صف کشیدن.
● مددکاری چیست؟ چرا افراد، خانواده ها، و گروهها به مددکار رجوع می کنند؟ و مددکار چه می کند؟
در جوامع امروزی و عمدتا در شهرها، افراد برای داشتن یک زندگی موفق و رضایت بخش نیازمند وابستگی و بهرمندی از شبکه های حمایتی یا سیستم های مختلف موجود در محیط زیست اجتماعی اند. سیستمها یا شبکه های حمایتی پیرامون افراد را به سه دسته عمده می توان تقسیم بندی کرد:
۱) سیستمهای طبیعی یا غیر رسمی، مانند شبکه یا سیستم خانواده، حلقه دوستان و آشنایان، همکاران، و ...
۲) سیستمها یا شبکه های رسمی، مانند گروههای اجتماعی فعال و رسمی در جامعه، اتحادیه های کارگری، اتاقهای بازرگانی، و غیره که افراد می توانند به دلخواه و یا اجبار عضو این شبکه باشند.
۳) سیستمها یا شبکه های اجتماعی، نظیر بیمارستانها، مدارس، سازمان تامین اجتماعی، و غیره.
افراد به دلایل متفاوتی گاه از بهرمندی از این شبکه ها یا سیستمهای اجتماعی محروم می شوند و گاهی نیز کارکرد و ساختار این شبکه ها مختل و آشفته می شود و بنابراین، کسان زیادی از وابستگی به آنها ناتوان می شوند. بطور کلی، افرادی که دچار مشکل هستند، شاید نتوانند از سیستمهای کمک کننده به دلایل زیر برخوردار شوند:
▪ ممکن است برخی سیستمها یا شبکه های مفید و ارزشمند در زندگی آنها اصلا وجود نداشته باشند و یا در صورت وجود، شایستگی و کارآیی لازم را برای برطرف کردن مشکلات خاص آنها نداشته باشند. بعنوان مثال، برخی از افراد مسن ممکنست فامیل یا بستگان نزدیک نداشته باشند و یا حتی همسایگان خوب و خیری در جوارشان نباشد. بنابراین، می توان گفت که چنین افرادی فاقد آن نوع از سیستم ها یا شبکه های رسمی و غیر رسمی در زندگی هستند.
▪ کسان بسیار زیادی ممکنست از وجود و خاصیت وجودی این سیستمهای کمک کننده بی خبر باشند، و یا بدلایلی، مایل به استفاده از این شبکه ها نباشند. بعنوان مثال، کودکی که مورد سوء استفاده و آزار والدین قرار دارد، ممکنست نداند که برای دریافت کمک به کجا مراجعه کند، و یا از مراجعه به پلیس و سایر نهادهای کمک رسان هراس داشته باشد که مبادا او را از والدینش جدا کنند، چرا که در هر حال آنها دوست دارد!!
▪ گاهی ممکنست سیستمهای کمک کننده و یا شبکه های حمایتی مختلف با یکدیگر در تضاد باشند و یا در کار یکدیگر مداخله و کارشکنی کنند، مثلا، شاید راهکارهای ارائه شده توسط فامیل و یا شبکه دوستان در تضاد با راهکارهای قانونی و نهادهای اجتماعی باشند.
▪ گاه ممکنست سیستمهای کمک کننده مشکلات و مسایل جدیدی را برای فرد استفاده کننده از این سیستمها بوجود آورد، مانند وابستگی بیش از حد، پیدایش علایق متضاد، تردیدها و دلنگرانی های جدید، و غیره.
با توجه به آنچه بیان شد، مددکار اجتماعی سعی می کند عواملی را که در تعامل بین مددجویان و محیط زیست پیرامونشان ایجاد مشکل می کنند را کشف و شناسایی کند و به مددجو کمک کند که درک درستی از علل و عوامل تولید کننده مشکل پیدا کرده و با کمک مددکار بتواند راههای برون رفت از آن مشکل را شناخته و در جهت حل و یا رفع مشکل خود اقدام نماید.
بسیار محتمل است که نه مددجو و نه محیط پیرامونش لزوما دارای مشکل نباشند، بلکه نحوه تعامل بین فرد و محیط است که مشکلاتی را تولید می کند. در این صورت، هدف مددکار کمک به افراد است تا بتوانند وظایف و نقشهای مهم و اصلی زندگی خود را ایفا کنند، عوامل تولید ناخشنودی را برطرف کنند، و به هدفهایشان برسند. و مهمتر اینکه، مددجویان بتوانند موقعیت هایی را که برایشان ارزشمند و مهم است، شناخته و آنها را ارزش گذاری کنند. نقش برجسته مددکار در این خصوص، شناساندن وظایف مهم زندگی مددجویان و پی بردن به اهمیت و اعتبار هریک از این نقشها و وظایف است.
● عمده ترین حوزه های حضور مددکاران:
مددکاران اجتماعی بر حسب شرایط و موقعیت های مختلف مددجویان، نقشهای متفاوتی را از قبیل: مداخله گری، مدافعه یا دفاع از حقوق فرد، تسهیل، واسط، رابط، فراهم کننده امکانات، مشاوره ، ایفا می کنند.
مددکاری اجتماعی امروزه در جوامع پیشرفته و صنعتی، معمولا به روش مدیریت کیس (Case Management) و نیز، به عنوان مدیریت مراقبت(Care Management) به مفهوم رسیدگی وارائه کمکهای جامع و همه جانبه برای برخورد با نیازها تا رفع یا حل مشکل مددجو انجام می گیرد. روشهای مددکاری فردی یا کار با فرد(Case Work) و مددکاری کار با گروه(Group Social Work) ، و مددکاری جامعه ای یا کار با جوامع (Community Social Work) به مددکاری کل نگر(Holistic Social Work) تبدیل شده است. مددکاران اجتماعی، بسته به علاقه، تبحر، و سابقه کار خود، در یکی از سه تیم کاری، یعنی: تیم فرزندان و خانواده، تیم حقوق قضایی و کودکان بزهکار، و تیم مددکاری برای سالمندان، بیماران، معلولین و نیازمندان و محرومان اجتماعی و نظایر آن، مشغول به کار می شوند. بنابراین، مشکلات و مسایل مددجویان را از سطح فردی تا جامعه ای و بعبارت دیگر، از سطح خرد تا میانه تا کلان، پیگیری می کنند. ناگفته نماند که تعداد زیادی از فارغ التحصیلان رشته مددکاری ترجیحات کاری دیگری مانند: مددکاری در بخش بهداشت و درمان و بیمارستانها، در مدارس، در سازمانهای دولتی و خصوصی نظیر بانکها و کارخانجات، در زندانها و کانون های اصلاح و تربیت، در کلانتریها و دادگاهها، و نیز در سازمانهای مقابله با حوادث و سوانح طبیعی، در مراکز مداخله در بحرانهای اجتماعی، در مراکز ترک اعتیاد، وغیره دارند. تعداد قابل توجهی از مددکاران به کارهای تحقیق و مطالعه و نوشتن مقالات علمی و کتابهای مددکاری می پردازند که معمولا نوشته هایشان حاصل کارها و تجربیات علمی/عملی آنهاست. برخی نیز به ادامه تحصیلات آکادمیک پرداخته و سپس، به امر آموزش در دانشگاهها و تربیت کارشناسان مددکاری گرایش پیدا می کنند.
● سخن آخر: مددکاری و آموزش آن در ایران
حرفه مددکاری یکی از ضروری ترین مشاغل برای جامعه در حال تغییر ایران است. مشکلات و مسائل عدیده و پیچیده که گریبانگیر افراد، خانواده ها، و گروههای مختلف در جوامع بزرگ و کوچک می شود، بسیاری از کسان را نیازمند دریافت کمک و حمایت از جانب سازمانهای رسمی و غیر رسمی می کند. شمار روزافزون کودکان خیابانی، دختران فراری از منزل، کودکان در معرض انواع آسیبهای جسمی، روانی، و جنسی، خشونتهای خانگی و همسر آزاری، بحرانهای روحی/روانی و افسردگی، انواع اعتیاد، بیماریهای صعب العلاج و بسیار پرهزینه، عصیان و بی بندوباریهای جوانان، مشکلات ناشی از تورم و گرانی، بیکاری های آشکار و نهان، حاشیه نشینی و مهاجرت های انتخابی یا تحمیلی، و دهها مشکل بزرگ و کوچک، توان و یارای حل مشکل و مقابله با مسائل را از افراد و بزرگترها و حلقه های دوستان و خانواده ها و نهادهای خیریه محلی سلب کرده است. در این میان، سازمانهای یاری رسان و مددکار نظیر سازمان بهزیستی و کمیته امداد و بنیاد شهید و غیره با بهره گیری از مددکاران و مشاوران و روانشناسان و سایر تخصص های ذیربط می توانند باری از دوش افراد، خانواده ها و اجتماعات محلی و همسایگی بردارند. بکارگیری مددکاران خبره و آموزش دیده برای کار در مدارس ابتدایی تا دبیرستان بسیار ضروریست اما ظاهرا وزارت آموزش و پرورش تا کنون به این ضرورت پی نبرده و یا با تسامح از کنار آن گذشته است. فعالیت مربوط به مداخله در بحران یا اورژانس اجتماعی تازه تازه و با همت تعدادی از مددکاران با تجربه وارد فاز عملیاتی بایسته شده است.
در دادگاههای خانواده و کلانتریها از یک یا دو مددکار برای مداخله در مسائل و دعواهای خانوادگی و ایجاد سازش بین طرفین دعوا استفاده می شود بدون آنکه این مددکاران دوره های خاص کار در کلانتری و مداخله در بحرانهای خانوادگی را گذرانده باشند. در زندانها وضع از این هم بدتر است. از کارشناسان غیر مددکار غالبا در زندانها استفاده می شود در حالیکه طبق ضوابط و قوانین موجود، زندانها باید از وجود مددکاران حرفه ای و کارآزموده بهره گیرند. اغلب بیمارستانهای دولتی از داشتن مددکار بیمارستانی طفره می روند چرا که اعتقاد بر اینست که مددکار بیمارستان کاری جز تخفیف دادن هزینه های درمانی و یا بستری رایگان افراد ندارند و یا بلد نیستند.. و الی آخر.
حقیقت امر اینست که آموزش مددکاری در ایران، چه در سطح کارشناسی و چه در سطح کارشناسی ارشد از غافله پرشتاب مددکاری مدرن بسیار عقب است. مطالب کهنه و بی مصرف و یا بی ارتباط با مسائل امروز افراد کماکان به دانشجویان تحمیل می شود. مربیان مددکاری همچنان مطالب مربوط به جزوات درسی ۳۰ سال قبل خود را ابتدا در دوره کارشناسی و سپس، عینا در دوره های کارشناسی ارشد دیکته می گویند. سرخوردگی و عدم علاقه دانشجویان از همان ترمهای اولیه بر آنان غالب می شود و چه بسیار دانشجویانی که در ترمهای ششم و هفتم هستند ولی هنوز نمی دانند که برای چه به این رشته آمده اند، و چه رسالتی بر عهده شان نهاده خواهد شد. در محل هایی که بعنوان فیلدها یا حوزه های کارورزی و یادگیری عملی هرآنچه که در کلاسهای درس بصورت نظری آموخته اند، چیز زیادی به دانشجویان کارورز آموخته نمی شود چرا که اساسا بخاطر ندانم کاریها و یا به بهانه مضیقه مالی دانشگاهها برای تامین هزینه های حق التدریس سرپرستان کارورزی و بی برنامه بودن و کم کاری در جلب همکاری سازمانها و ادارات و کارخانه های مختلفی که می توانند، و می بایستی، از وجود دانشجویان کارورز مددکاری اسقبال کنند، دانشجویان را در گوشه و کنار چند واحد سازمان بهزیستی و یا برخی مدارس دولتی که آگاهی و شناخت کافی از مددکاری نداشته و تلاشی هم در جهت توجیه مدیران و معاونان این قبیل مدارس صورت نمی گیرد، رها می کنند.
هیچ نظارت و کنترلی از طرف مقامات ذیربط در وزارت علوم و فناوری و یا وزارت بهداشت و درمان روی محتوای دروس و کیفیت آموزش و حتی، شایستگی و دانش مربیان صورت نمی گیرد. "انجمن مددکاری" تنها به برگزاری سالانه مراسم بزرگداشت روز مددکاری دل خوش کرده است. گروهی می نشینند و برنامه ای برای این روز تنظیم می کنند. بسته به شرایط روز، از یکی دو مقام سیاسی و مذهبی دعوت می کنند تا سخنرانی هایی در مدح مددکاری ارائه کنند و بروند دنبال کارهای اصلی خودشان. محتوای این مراسم اما، همان مطالب کهنه و بی مایه است که سالهاست توسط اعضای وابسته به این انجمن تکرار می شود. مددکاران قدیمی و جدید ساعاتی را به بهانه حضور در این مراسم دور هم جمع می شوند، و به دید و بازدید و اختلاط می پردازند و ناهاری می خورند و بودجه ای صرف می شود. و دوباره، هیچ.
برخی بازماندگان نظام آموزشی آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی خانم فرمانفرماییان، که پس از انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاهها ، تبدیل به مربیان رسمی رشته خدمات اجتماعی و سپس، مددکاری اجتماعی در دانشگاه علامه طباطبایی شدند، هیچ تلاشی برای بروز کردن محتوای دروس مددکاری و تطبیق آن با مشکلات و مسائل روز انسانهای جامعه ما نکرده اند و همچنان اصرار دارند که همان مطالب و دروس مربوط به ۴۰-۵۰ سال قبل، یعنی بهنگام آغاز ایجاد رشته مددکاری در آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی توسط خانم فرمانفرمائیان، تدریس شود.
دو سه نفری هم از همین فارغ التحصیلان مکتب فرمانفرماییان، سر از وزارت بهداشت و درمان در آورده و با ادعای این مساله که اساسا و اصولا، رشته مددکاری باید زیر مجموعه وزارت بهداشت و درمان باشد، دفتر و دستک تازه ای را در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی وابسته به سازمان بهزیستی کشور براه انداخته ویکی از همین آقایان، خود را "پدر مددکاری" ملقب کرده است، چرا که ادعا دارد رشته ای که در دانشگاه علامه طباطبایی دایر شد، رشته یا گرایش خدمات اجتماعی است و نه مددکاری!!! همین امر، مشکلات استخدامی بسیاری را برای دانش آموختگان رشته خدمات اجتماعی، که در حقیقت هیچ تفاوتی با رشته مددکاری ندارد بوجود آورد و موجب سرخوردگی بیشتر و فارغ التحصیلان مددکاری گردید.
با همه این مشکلات و محدودیتهای آشکار و نهان بر سر راه مددکاری ، و دانشجویان و فارغ التحصیلان آن، و علی رغم همه نقص های آموزشی و کاستیهای نظام تربیت مددکار در جامعه ما، هر سال شاهد رشد کیفی تعدادی از دانشجویان و نیز برخی از دانش آموختگان هستیم که با تلاشی مضاعف و با ایمان به این واقعیت که باید به خودشان و استعداد و تلاش و پیگیریهای مستمر خودشان تکیه کنند، با مجاهدتهای زیاد و مراجعه به صاحبنظران داخل و خارج و از طریق اینترنت و مطالعه مقالات و کتابهای خارجی، به توسعه علم و دانش حرفه ای خود ادامه می دهند، و بدون چشمداشت و یا برخورداری از حمایت های خاص، به کارهای بزرگ و ناب دست می زنند و بدینسان، چراغ بی فروغ آموزش مددکاری را به امید روشن شدن چشم و دل نیازمندان و محرومان و ناتوانان، تابناک می سازند. راهشان پاینده و توان و تلاششان استوار باد.
نویسنده: دکتر انور صمدی راد
دکترای مددکاری و سیاستهای اجتماعی از دانشگاه ادینبورو- انگلستان