انسان سوبژکتیویته (سابجکتیوتی)
خلاصه ای قضاوت شده و معتبر از فیلسوف و محقق ارجمند جناب آقای : (امیرعباس افشانی)
...
ریشه کلمه حقیقت، «حق» و به معنای راستی و درستی است و ریشه کلمه واقعیت، «وقع» به معنای روی دادن یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست و صحیح دارد و واقعیت اشاره به کل رویدادهایی که جهان هستی را شکل می دهد دارد ، اما حقیقت از واقعیت دو معنای جداست...حقیقت ریشه اصلی پیدایش رویداد واقعیت است ممکنه جنگی رخ دهد و خیلی ها جان خود را از دست دهند این واقعیته اما حقیقت تنها بر رقابتی ز ثمر طمع قدرت آغاز می شود...
فردیت ز جز راهی انفرادی نخواهد بود..
اما ترس از آن دارم...که بدانم....
گر فراموش دهم تجربه ، آن زمان...
چه دارد ، معنای انس درک ، با زمان....
گر فراموش دهم خویش را...نگاه و نگرش را؟؟؟
مرگ خواهد بود، طنزی میان واقعیت پوچ گرا...
میدانی،زندگی خنده را داراست با گریه همراست...
میدانی...جز تفکر در هییییچ ندانی...
میدانی..حواس را فراموش ، خنده را میل ، باطن ،خیزان ،جانی..
میدانی...زندگی را به فراموشی...مرگ را بی معناست...
شاید فراموشی..تنها نعمتی ، مجازات است..
و
تجربه ی زیستن همگام منتقدان و عاشقانس ...
بی شک نقیض تکامل در تکامل ، تکامل میابد. ..
و تکامل نهایی..حقیقت باقییست..هرچه باشد حال او اصالت است...از ریشه ما قبل خود.....
زین پس
گر آورد به وجود موجودیت خلق را...
گر خروج موجودیت زند ، ز عالم فنا...
چه دارد معنا از این ابهام رسوا...؟
چه دانی از خالقی که خلق کرد نقد خود را...
نیازمندتر از آنم که بخواهم...
نادان تر از آنم که بدانم...
انسانیت روح و گریبانم
تفکر دلیل من و بقا ، در گذشتگانم......
چه کنم ، که من انسانم.......ز عالمی هم در جهل گریبانم...
ز هر خطا بود شکی ، بی پرسش چرایی ، زیستن نتوانم...