مثل (نهیتری)

12 دی 1403 - خواندن 2 دقیقه - 92 بازدید

بخش پایانی
طبیعت پوچ گرایانه .
..
تاریخ درحال تکرار بدون اسامی است
چه نتیجه ها که تکرار شد و چه دیده که پنهان شد
حال
جهل دیگران را درس حقیقت گیریم؟
یا
جهل خود را از دیگران ، درس گیریم؟
گر خویش دهم پاسخ سوال خویش را
نتیجه بر اعمال خویش ، حافظ گذشته امیال خویشم
درد معنای عشق را در زندگانی همقدم جریان مرگ دانم
نشسته بر سکوی انتظار ، در غروب روز خونین ، در گلزاری از جنس تنهایی در من آشکارا ، همندای حقیقت ، چنین واقعیت گذرا .
افسوس حقیقت ناپیدا ، اندر آن ناکجای دنیا ، بر من پیدا...
واقعیت بر من و من بر حقیقت...که در گذر طول عمر خویش ، گندمزار های لحظه هایم را با رنج هایم کاشتم...
که رسد فردای امید فریاد های پوچ انگارم...
غم زیباترین گمانه ی خاطرات خویش بر زیر درختان سوخته ی ارزش هایم بود که به خاطر سپرده شد همانند شادی...
من...در این سایه درختان مرده ، همانند خدایی به خواب رفته ام که در محراب انسانیت ، سکوت کرده....
و
دیدار پایان من و شما با رنج...مرگ خواهد بود..


* رستگاری پیدا کردن به مفهوم رهایی یافتن از رنج ها است
که تمام ادیان رستگاری را رهایی یابیدن از رنج میدانند و علم آن را مرگ....