در ابتدای ازدواج، زن و مرد عشق و هیجان زیادی را تجربه می کنند که تحمل اختلاف نظرها را ساده می کند، اما با فروکش کردن هیجانات اولیه کنار آمدن با تفاوت ها دشوار شده و ناسازگاری ها آغاز می شود. منظور از ناسازگاری صرفا اختلاف نظرها نیست، بلکه مجموعی از چالش هایی است که به خوبی مدیریت نشده و باعث آسیب عمیقی به رابطه زن و شوهر شده اند. در ناسازگاری زوجین، مشکلات به حدی می رسد که خود رایی، غرور، خشم، آزار و تلخی مانع ارتباط موثر بین آن ها می شود. اما ناسازگاری پایان زندگی مشترک نیست! کافی است نشانه ها و علل آن را بشناسیم و از راهکارهای موثر در این زمینه کمک بگیریم. در این پژوهش سعی شده است با روش اسنادی و کتابخانه ای مروری بر ادبیات ناسازگاری زوجین داشته باشیم. در پایان در قسمت نتیجه گیری خواهد آمد: هریک از زوجین خواسته ها و انتظاراتی از زندگی خود دارند. آن ها با توجه به اهدافی که برای خود تعیین کرده اند تصویری از آینده خود در ذهن ساخته اند. هرکدام ارزش های متفاوتی دارند و زندگی خود را براساس اولویت بندی این ارزش ها برنامه ریزی می کنند. به عنوان مثال برای مرد موفقیت شغلی بالاترین ارزش را دارد و برای رسیدن به آن لازم است ساعت های زیادی را به کار اختصاص دهد. اما برای زن صمیمیت با همسر و تربیت صحیح فرزندان در اولویت اول قرار دارد. رابطه صمیمی تر با زن و فرزندان نیازمند حضور بیشتر مرد در جمع
خانواده است. در واقع در این حالت سه راه وجود دارد. مرد از خواسته های خود بگذرد، زن از خواسته های خود بگذرد، یا راه حلی بین این دو پیدا کنند. معمولا علت ناسازگاری ها انتخاب یکی از راه های اول یا دوم است. فردی که از خواسته خود به طور کامل کوتاه آمده احساس شکست می کند. او با ناسازگاری با همسر درصدد جبران شکست خود برمی آید. شما و همسرتان هریک نظام ارزشی خود را دارید و هردو حق دارید برای رسیدن به آن تلاش کنید. در واقع هیچ یک از شما ارزش های بد یا اشتباهی ندارد. تنها چیزهای متفاوتی از زندگی می خواهید که سازش کردن بر سر آن ها برایتان مشکل است.