رویکردهای نوین در افزایش بهرهوری و همدلی سازمانی از طریق تمرکز و خودتنظیمی ذهنی

Publish Year: 1404
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: Persian
View: 13

This Paper With 14 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

ISSCH01_079

تاریخ نمایه سازی: 8 دی 1404

Abstract:

مدیریت ذهن (Mind Management) به عنوان یکی از رویکردهای نوین در علوم رفتاری و مدیریتی بر توانایی انسان در کنترل آگاهانه افکار، هیجانات، باورها و فرایندهای شناختی تاکید دارد. این مفهوم با بهره گیری از اصول روانشناسی شناختی، هوش هیجانی و ذهن آگاهی (Mindfulness)، زمینه ای را فراهم می کند تا افراد بتوانند در موقعیت های پیچیده و فشارهای کاری واکنش های سازگارانه تری نشان دهند و به تصمیم گیری های موثر دست یابند. در سطح سازمانی، مدیریت ذهن نه تنها بر کارکرد فردی کارکنان اثر گذار است بلکه می تواند موجب ارتقاء تعاملات گروهی، کیفیت ارتباطات، سبک های رهبری و در نهایت فرهنگ سازمانی مثبت گردد. پژوهش حاضر به عنوان یک مطالعه نظری و مروری با هدف بررسی مفهوم مدیریت ذهن و تبیین ارتباط آن با رفتار سازمانی انجام شده است. ابتدا مبانی نظری مدیریت ذهن شامل خودتنظیمی، تمرکز، توجه، مدیریت استرس و توسعه هوش هیجانی مورد بحث قرار گرفته و جایگاه آن در چارچوب نظریه های رفتار سازمانی همچون نظریه انگیزش، رهبری تحول آفرین، یادگیری سازمانی و مدیریت تعارض تحلیل شده است. مرور پژوهش های داخلی و بین المللی نشان می دهد که بهره گیری از مدیریت ذهن می تواند به ارتقاء بهره وری فردی و سازمانی، کاهش فرسودگی شغلی، افزایش انگیزش و رضایت کارکنان، بهبود عملکرد تیمی و شکل گیری سازمان های یادگیرنده منجر شود. و سپس یافته های این مطالعه نشان می دهد که مدیریت ذهن را می توان به عنوان یک چارچوب مکمل و هم افزا در کنار نظریه های کلاسیک رفتار سازمانی به کار گرفت. از این منظر، سازمان هایی که آموزش و توسعه مهارت های ذهنی کارکنان خود را در اولویت قرار دهند، قادر خواهند بود علاوه بر افزایش کارآمدی درونی در برابر تغییرات محیطی، نیز انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند. این مقاله همچنین راهکارهایی برای به کارگیری اصول مدیریت ذهن در سیاست های منابع انسانی، فرایندهای رهبری و ایجاد فرهنگ سازمانی سالم ارائه می دهد.

Authors

علیرضا پویافر

دانشجوی دکتری دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز