بحران شرایطی است که در اثر حوادث، رخدادها و عملکردهای طبیعی و انسانی به طور ناگهانی یا غیرقابل کنترل به وجود می آید و موجب ایجاد مشقت و سختی به یک مجموعه یا جامعه انسانی می گردد و بر طرف کردن آن نیاز به اقدامات اضطراری، فوری و فوق العاده دارد. مراحل مدیریت
بحران شامل پیشگیری، آمادگی، مقابله، بازسازی و
بازتوانی است. طی این مراحل با استفاده از ابزارهای موجود از بحرانها پیشگیری یا در صورت بروز آنها با آمادگی لازم در جهتکاهش خسارات جانی و مالی به مقابله سریع پرداخته می شود تا شرایط به وضعیت عادی بازگردد. مرحله بازسازی و
بازتوانی مرحله نهایی مدیریت
بحران است و موضوع
بازتوانی با توجه به نقش روابط انسانی توجه به علوم روانشناسی را طلب می کند. با توجه به وضعیت نابسامانی پس از وقوع بحران، رابطه والدین و
کودکان کاهش می یابد و با توجه به روحیهحساس
کودکان این اتفاق می تواند باعث ایجاد صدمات روحی به
کودکان و تاثیر منفی در آینده آنها گردد. روانشناسان در خصوص نقش رابطه و وابستگی والدین و
کودکان نظریاتی دارند، از جمله آنها
سبک های
دلبستگی است. سبکهای
دلبستگی از منابع درونفردی هستند که میتوانند سطوح تنش و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل کنند و اثرات منفیتنش را کمرنگتر جلوه دهند. بنا بر نتایج پژوهشها، سبکهای
دلبستگی اهمیت زیادی در بهداشت روانی دارند. بر اساس نظریات بالبی،
دلبستگی به معنای پیوند عاطفی است که در کودکی، بین کودک و مراقب اصلی وی شکل میگیرد و بررشد اجتماعی و احساس کودک درکل زندگی موثر است. روابط دلبستگی، نقش بسیار مهمی در احساس امنیت افراد دارند. یکی از اصول پایهای
دلبستگی این است که روابط
دلبستگی اولیه بر طول زندگی فرد موثر است. با توجه به وضعیت حساس
کودکان در شرایط بحرا نی، حضور افراد آموزش دیده جهت کمک به
بازتوانی کودکاناز اهمیت بالایی برخوردار بوده و با توجه به اهمیت
سبک های دلبستگی، گزینش
سبک مناسب جهت
بازتوانی دارایاهمیت خواهد بود. در این مقاله با بررسی وضعیت
کودکان پس از وقوع
بحران و مطالعه
سبک های دلبستگی، ضرورت توجه و گزینش
سبک مناسب ارتباطی توانیاران با
کودکان جهت باز توانی، ارائه می گردد.