ادبیات مغرب زمین همچنان محل یکه تازی رمان و داستان است . این ژانرمقبول حرف اول فضای فرهنگی و ادبی جهان را به خود اختصاص داده است . از زمانیکه ترجمه در دوره ی
مشروطه شکل جدیدی به خود گرفت و داستانها و رمانهای معروف مغرب زمین به فارسی برگردانده شدسئوال بزرگی که دغدغه ی اصلی خوانندگان است،درستی و صحت ترجمه این آثاربوده و اینکه آیا این ترجمه ها آنقدردقیق و جامع صورت گرفته که ما فارسی زبانان بتوانیم تمامت اتفاقات بین سبکها و مکاتب ادبی را دریابیم؟این پرسش البته پاسخی مفصل و مشبع نیاز دارد که باید بیش از پیش مورد پژوهش و کنکاش قرار گیرد . من در این مقاله کوشیده ام اتفاقات دو قرن اخیر را در حوزه ی رمان و داستان بررسی کنم والبته منابع و ماخذی که در اختیار داشته ام متون ترجمه شده است . از قرن هفدهم و با شکل گیری مکتب کلاسیسیم به رهبری ویکتور هو گو و مکتب
رئالیسم به رهبری بالزاک، انواع و اقسام داستانها و رمانهای دلنشین خلق شدند،آثاری که بشریت هرگز آنها را فراموش نخواهد کرد . اما با آغاز قرن بیستم و ظهور پدیده ی فاشیسم و دو جنگ جهانی ، یاس و نومیدی و حرمان بر همه چیز از جمله داستان نویسان سایه افکند . دو مکتب
دادائیسم و
سوررئالیسم حاصل این اوضاع آشفته است . در این مقاله ی کوتاه کوشیده شده است اندکی بین این مکاتب و آثار آنها مقایسه ای به عمل آید و از هر کدام ن مونه هایی معرفی شود، شاید فتح بابی باشد برای علاقه مندان و دوست داران رمان و داستان برای غور و تامل بیشتر در آثار قابل اعتنای پنج قرن اخیر .