Mohammadreza Mehranjalil
10 یادداشت منتشر شدهقطب نمایی برای خلق معنا در برندهای آینده؛ حرکت از مسیر ESG تا مقصد SDGs
🖊️ محمدرضا مهران جلیل
در جهان امروز، برندها دیگر تنها با کیفیت یا نوآوری فنی متمایز نمی شوند، بلکه با معنایی که به جامعه و جهان پیوند می زنند، می توانند رفتاری متفاوت بروز دهند و در مسیر خلق معنا قرار گیرند. پیوند اهداف توسعه پایدار سازمان ملل (SDGs) و ستون های ESG، چارچوبی است که برندهای معناگرا می توانند از آن به عنوان قطب نما بهره بگیرند؛ مسیری که از تعهد به محیط زیست و عدالت اجتماعی آغاز می شود و تا شفافیت و حکمرانی اخلاقی ادامه می یابد. این مسیر، برند را از سطح یک نشان تجاری فراتر می برد و به کنشگری بدل می کند که در آینده ای پایدار و انسانی نقش دارد.
نموداری که در این نوشتار پیش رو داریم، تلفیقی است از دو چارچوب بنیادین در ادبیات توسعه و کسب وکار:

اهداف توسعه پایدار سازمان ملل (SDGs) و ستون های ESG. این تصویر نشان می دهد چگونه دغدغه های جهانی درباره محیط زیست، عدالت اجتماعی و حاکمیت اخلاقی می توانند در سه حوزه اصلی ESG تجسم پیدا کنند. در نگاه نخست شاید چنین چارچوبی صرفا ابزاری حاکمیتی به نظر برسد، اما در برندسازی معناگرا معنایی بسیار ژرف تر دارد.
برند، موجودیتی است که در ناخودآگاه جمعی انسان ها شکل می گیرد و معنا می یابد. محصول یا خدمت، تنها سطح بیرونی آن است؛ آنچه ماندگار می شود، حس و هویتی است که برند به جامعه منتقل می کند. از این منظر، ESG نه یک شاخص ارزیابی بیرونی، بلکه نوعی قطب نما برای حرکت در مسیر خلق معناست. محیط زیست، جامعه و حاکمیت سه لایه ای هستند که برند می تواند در آن ها تعهد، مسئولیت و حضور معنادار خود را آشکار کند.
وقتی برندی نشان می دهد که نسبت به تغییرات اقلیمی، انرژی پاک یا حفاظت از منابع طبیعی بی تفاوت نیست، در واقع چیزی فراتر از کیفیت محصول عرضه می کند: تصویری از آینده ای که به آن باور دارد. وقتی به آموزش برابر، سلامت، رفاه و رفع نابرابری متعهد می شود و در عمل برای این اهداف می کوشد، به تدریج در ذهن مشتری به نماد کرامت انسانی بدل می گردد. و هنگامی که در ساختارهای حاکمیتی خود شفافیت، عدالت و برابری جنسیتی را نهادینه می کند، اعتماد می آفریند؛ اعتمادی که هیچ تبلیغی قادر به خلق آن نیست.
از این زاویه، پیوند SDGs و ESG در برندسازی معناگرا پیوندی میان مقصد و مسیر است. اهداف توسعه پایدار، مقصدی جهانی اند؛ رویایی از جهانی بهتر. ESG، مسیر تحقق آن ها در دل سازمان ها و برندهاست. برند با ترجمه این اهداف به رفتار روزمره، از سطح یک نشان تجاری فراتر می رود و به کنشگر اجتماعی بدل می شود.
با این حال، خطر بزرگ این مسیر سطحی نگری است. بسیاری از برندها امروز از واژگانی چون پایداری یا مسئولیت اجتماعی بهره می برند، اما آن را صرفا در سطح ژست تبلیغاتی نگه می دارند. چنین رویکردی نه تنها معنا نمی سازد، بلکه بی اعتمادی و واکنش منفی به دنبال دارد. در برندسازی معناگرا، ارزش ها تنها زمانی معتبرند که بخشی از DNA برند و فرهنگ سازمانی شوند؛ یعنی در تصمیمات کوچک و بزرگ، در رفتار کارکنان و در تجربه ای که مشتری از برند دریافت می کند.
این نگاه تازه یادآوری می کند که برندسازی در عصر حاضر دیگر به طراحی لوگو، انتخاب رنگ یا کمپین های تبلیغاتی محدود نمی شود. لوگو و رنگ ها زبان نمادین برند هستند و کمپین ها موتور محرک فروش، اما همه این ها باید حامل پیام هایی باشند که با لایه های عمیق تر معنا هماهنگ اند. آنچه برند را متمایز می کند، روایت و تعهدی است که در سه گانه محیط زیست، جامعه و حاکمیت بر دوش می گیرد. چنین برندی نه تنها در بازار رقابتی امروز پایدار می ماند، بلکه به بخشی از روایت تمدنی بشر برای آینده ای انسانی تر تبدیل می شود.