کامل به ذات خود

1 مهر 1404 - خواندن 4 دقیقه - 103 بازدید



[محی الدین ابن عربی]

(کامل به ذات خود – بدون تغییر در ذاتش – با هر نسبتی مقابله دارد) پس منزل بنده ی کامل بین این دو نسبت است که به ذات خود با هر یک از آن دو نسبت مقابل می گردد، زیرا در ذات خود قابل تقسیم نیست و آنچه قابل تقسیم نباشد، توصیف به این نمی گردد که وی با هر نسبتی به غیر آنچه که بدان با دیگری مقابل می گردد، مقابل شود، بنابراین آنجا جز ذات او نیست، مانند جوهر فرد – بین دو جوهر – و یا مانند دو جسم که هر یک از آن دو به ذات خویش، مقابل آن چیزی است که بینشان قرار دارد، برای این که آنچه تقسیم پذیر نباشد، در حکم عقل دارای دو جهت مختلف نمی باشد – اگر چه قوه ی وهم آن را تخیل می کند – همین طور انسان نیز از حیث حقیقت و لطیفه اش به ذات حق تعالی – از جهت نسبت تنزیه – مقابل می گردد و بدان وجه، عین او مقابل حق تعالی – از حیث صفت نزول الهی به اتصاف به صفاتی که توهم تشبیه می شود – می گردد، و آن نسبت دیگر است، و همان طور آن حقی که موصوف به این دو نسبت است در نفس خویش و احدیتش واحد و یگانه است و این دو نسبت بر او در ذاتش، به تعداد و انقسام حکم نمی کنند، همین طور بنده ی کامل را در مقابله ی با حق متعال در این دو نسبت، دو وجه مغایر یکدیگر نمی باشد. (1)

***

[یزدانپناه عسکری]

تطابق بین دوجوهر فرد در قلب بنده کامل: بنده کامل به ذات، خزانه خیال خود را واژگونه کرده و در مقابله به توصیف نمی پردازد. انسجام و جایگزینی دقیق و در نوسان نبودن لطیفه اش بین ضعیف ترین و دقیق ترین نسبت ادراک، وجه مغایر نبودن درک و طریق حرکت جوهری به سوی آن واحد یگانه در احدیت است.

_____________

1 – فتوحات مکیه جلد ششم ، شیخ محی الدین ابن عربی ، ترجمه ، تعلیق ، محمد خواجوی- تهران : انتشارات مولی، 1383، باب هفتاد و سوم، صفحه 10 ، 11

- [(الکامل یقابل کل نسبه بذاته من غیر تغییر فی ذاته) فمنزل العبد الکامل یکون بین هاتین النسبتین، یقابل کل نسبه منهما بذاته. فانه لا ینقسم فی ذاته، و ما لا ینقسم لا یوصف بانه یقابل کل نسبه بغیر التی یقابل بها الاخری، و ما ثم الا ذاته. کالجوهر الفرد بین الجوهرین او الجسمین: یقابل کل واحد، مما هو بینهما، بذاته. لانه ما لا ینقسم لا یکون له جهتان مختلفتان فی حکم العقل، و ان کان الوهم یتخیل ذلک. کذلک الانسان، من حیث حقیقته و لطیفته، یقابل بذاته الحق من حیث نسبه التنزیه، و بذلک الوجه عینه یقابل الحق من حیث صفه النزول الالهی الی الاتصاف بالصفات التی توهم التشبیه، و هی النسبه الاخری. و کما ان الحق الذی هو الموصوف بهاتین النسبتین واحد فی نفسه و احدیته، و لم تحکم علیه هاتان النسبتان بالتعداد و الانقسام فی ذاته،- کذلک العبد الکامل، فی مقابله الحق فی هاتین النسبتین لا یکون له وجهان متغایران. (محیی الدین بن عربی، الفتوحات المکیه ،عثمان یحیی، 14جلد، دار احیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1994 م. ج11، ص: 262، (257)]