مدل راهبردی مدیریت بحران های اجتماعی مبتنی بر مشارکت نهادهای مردمی
مدل راهبردی مدیریت بحران های اجتماعی مبتنی بر مشارکت نهادهای مردمی:تحلیل یک پژوهش داده بنیاد
۱. مقدمه و ضرورت موضوع:
در دهه های اخیر، جوامع با افزایش چشمگیر بحران های اجتماعی پیچیده مواجه شده اند: تنش های قومی و مذهبی، شکاف های نسلی و فرهنگی، فروپاشی اعتماد عمومی، و به ویژه تاثیرات جنگ شناختی در فضای مجازی. این بحران ها دیگر صرفا اختلال های موقتی نیستند، بلکه تهدیدهای ساختاری علیه انسجام و تاب آوری اجتماعی به شمار می روند. تجربه جهانی و به ویژه تجربه ایران نشان می دهد که مدل های متکی بر دولت محوری در مدیریت این نوع بحران ها با محدودیت های جدی مواجه اند: کندی واکنش، عدم شناخت کافی بافت محلی، کاهش اعتماد عمومی به نهادهای رسمی، و ناتوانی در ایجاد هماهنگی بین گروهی.
در چنین شرایطی، رویکرد مشارکتی مبتنی بر نهادهای مردمی (سازمان های مردم نهاد، تشکل های محلی، هیئت های مذهبی، کانون های فرهنگی، گروه های خیریه و شبکه های داوطلبانه) به عنوان جایگزین یا مکمل جدی مطرح می شود. پژوهش حاضر با به کارگیری روش کیفی داده بنیاد و بر اساس تحلیل مصاحبه های عمیق با خبرگان و بررسی اسناد، مدلی راهبردی ارائه کرده است که مشارکت نهادهای مردمی را به عنوان مقوله محوری قرار می دهد و چارچوبی عملیاتی برای پیش بینی، پیشگیری و مدیریت بحران های اجتماعی پیشنهاد می کند.
۲. چارچوب نظری: سرمایه اجتماعی و نقش آن در تاب آوری اجتماعی:
مدل پیشنهادی بر پایه نظریه سرمایه اجتماعی بنا شده است. سرمایه اجتماعی به مثابه مجموعه منابع نهفته در شبکه های روابط پایدار، اعتماد متقابل و هنجارهای همکاری، ظرفیت جامعه را برای اقدام جمعی در شرایط بحرانی افزایش می دهد. تمایز میان سرمایه اجتماعی پیوندی (bonding) که همبستگی درون گروهی را تقویت می کند، سرمایه اجتماعی پل زن (bridging) که ارتباط بین گروه های ناهمگن را ممکن می سازد، و سرمایه اجتماعی پیونددهنده (linking) که دسترسی به نهادهای قدرت را فراهم می کند، مبنای تحلیل نقش نهادهای مردمی قرار گرفته است.
در شرایطی که اعتماد عمودی (به نهادهای دولتی) با چالش هایی همراه باشد، تنها سرمایه اجتماعی افقی (اعتماد بین مردم) باقی می ماند. نهادهای مردمی به دلیل نزدیکی به بافت محلی، شناخت عمیق از هنجارها و ارزش های بومی، و برخورداری از مشروعیت اجتماعی-دینی، قادرند این سرمایه را سریع تر و موثرتر از نهادهای رسمی فعال کنند. همچنین ادغام مفهوم جنگ شناختی در چارچوب بحران اجتماعی، نوآوری مهمی است: اختلال در ادراک جمعی، تضعیف حس تعلق و تخریب روایت های مشترک، همگی بحران اجتماعی تولید می کنند و مقابله با آن ها نیازمند بازیگرانی است که در همان سطح محلی و فرهنگی بتوانند روایت معتبر جایگزین ارائه دهند.
۳. روش شناسی پژوهش:
پژوهش از رویکرد کیفی داده بنیاد و به طور خاص پارادایم کربین و اشتراوس بهره برده است. داده ها از دو منبع اصلی جمع آوری شده اند:
- مصاحبه های نیمه ساختاریافته عمیق با ۲۰ نفر از خبرگان (استادان دانشگاه، مدیران سازمان های مردم نهاد، فعالان محلی، سیاست گذاران) تا رسیدن به اشباع نظری؛
- تحلیل اسناد مرتبط با عملکرد نهادهای مردمی در بحران های پیشین.
تحلیل داده ها در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شده و منجر به استخراج مقوله محوری «مشارکت نهادهای مردمی» و روابط علی، زمینه ای، مداخله گر، راهبردها و پیامدهای آن گردیده است. ترکیب مصاحبه و تحلیل سند، اعتبار و روایی یافته ها را به طور قابل توجهی افزایش داده است.
۴. مدل راهبردی پیشنهادی: تحلیل شش بعد پارادایمی:
۴.۱. مقوله محوری: مشارکت نهادهای مردمی:
این مقوله به عنوان پدیده مرکزی شناخته شد. نهادهای مردمی به دلیل برخورداری از انعطاف پذیری ساختاری، سرعت واکنش، شناخت عمیق محلی و مشروعیت فرهنگی-دینی، در مراحل پیش بینی، پیشگیری، واکنش و بازسازی بحران های اجتماعی نقش محوری ایفا می کنند.
۴.۲. عوامل علی (علت های ایجادکننده مشارکت):
سه عامل اصلی شناسایی شد:
- اعتماد اجتماعی (به ویژه اعتماد هویتی-دینی)؛
- ظرفیت سازی نهادی (آموزش، ساختارسازی، تامین منابع)؛
- انگیزه مشارکت (ترکیب انگیزه های دینی، ملی و محلی).
۴.۳. شرایط زمینه ای:
- تنوع فرهنگی و قومیتی (هم فرصت و هم تهدید)؛
- زیرساخت های اجتماعی موجود (شبکه های مسجد، هیئت، کانون های فرهنگی)؛
- سیاست های عمومی حمایتی یا بازدارنده.
۴.۴. عوامل مداخله گر (بازدارنده یا تشدیدکننده):
- تهدیدات رسانه ای و جنگ شناختی (شایعه پراکنی هدفمند، روایت سازی معارض)؛
- محدودیت های مالی و کمبود منابع پایدار؛
- موانع قانونی و بروکراتیک (نظارت پیشینی، پیچیدگی ثبت و فعالیت).
۴.۵. راهبردهای پیشنهادی:
پژوهش سه راهبرد اصلی و عملیاتی ارائه می کند:
۱. توسعه شبکه های همکاری بین نهادی و بین قومیتی در سطح محلی و استانی (ایجاد اتاق های بحران مردمی)؛
۲. آموزش گسترده فعالان مردمی در حوزه های سواد رسانه ای، مدیریت بحران اجتماعی و جهاد تبیین عملی؛
۳. تقویت اعتماد عمومی از طریق مستندسازی و روایت موفقیت های نهادهای مردمی در بحران های پیشین.
۴.۶. پیامدها:
اجرای موفق این راهبردها به سه سطح پیامد منجر می شود:
- تاب آوری اجتماعی پایدار؛
- پیشگیری واقعی از بروز یا تشدید بحران؛
- بازآفرینی اجتماعی و احیای انسجام پس از بحران.
۵. نتیجه گیری و پیشنهادهای سیاستی:
مدل ارائه شده نخستین چارچوب بومی و جامع برای مدیریت بحران های اجتماعی با محوریت نهادهای مردمی در ایران است. این مدل نه تنها محدودیت های رویکرد دولت محور را جبران می کند، بلکه با فعال سازی سرمایه اجتماعی موجود، امکان تبدیل تهدیدهای اجتماعی به فرصت های همبستگی و بازسازی را فراهم می سازد.
پیشنهادهای سیاستی کلیدی عبارتند از:
- تاسیس صندوق ملی تاب آوری اجتماعی با مشارکت برابر دولت و نهادهای مردمی؛
- اصلاح قانون فعالیت سازمان های مردم نهاد به منظور کاهش نظارت پیشینی و افزایش استقلال عملیاتی؛
- راه اندازی آموزشگاه های مجازی و حضوری مدیریت بحران اجتماعی با همکاری دانشگاه ها و حوزه های علمیه؛
- تولید و پخش سالانه مجموعه مستندهای حرفه ای از موفقیت های نهادهای مردمی در بحران ها؛
- ایجاد شبکه ملی رصد و پاسخ سریع شایعات با حضور فعالان آموزش دیده مردمی.
اجرای این مدل می تواند ایران را به کشوری تبدیل کند که در آن بحران های اجتماعی نه تنها قابل مدیریت، بلکه قابل پیشگیری و حتی قابل تبدیل به فرصت های تقویت انسجام ملی هستند. شرط موفقیت، تغییر پارادایم از «مدیریت دولتی بحران» به «مدیریت شبکه ای و مردمی تاب آوری» است.
لینک اصل مقاله؛
https://cmj.ihu.ac.ir/article_210347.html