خوانشی جامعه شناختی از نسبت مسعود بختیاری با میراث فرهنگی و حافظه جمعی ایل بهمئی

26 آذر 1404 - خواندن 10 دقیقه - 62 بازدید

مقدمه

مسعود بختیاری، مشهور به بهمن علاءالدین (۱۳19–۱۳۸۵)، یکی از برجسته ترین چهره های موسیقی لری و بختیاری است که با صدایی منحصربه فرد، شاعرانگی غنی و تسلط بر گویش های لری–بختیاری، نقشی تعیین کننده در بازآفرینی و ماندگارسازی میراث موسیقایی زاگرس ایفا کرد. آثار او که در منابع مختلف بیوگرافیک و صفحات هنری معرفی شده اند، ترکیبی از روایت های زندگی عشایری، سوگ و شادی جمعی، طبیعت گرایی و هویت طایفه ای اند و در میان ایل های لر از جمله ایل بهمئی مخاطبان پرشماری دارند. پرسش اصلی این متن کوتاه آن است که نسبت هنری، نمادین و اجتماعی مسعود بختیاری با میراث فرهنگی و حافظه جمعی ایل بهمئی چیست؟ و چگونه آثار او در تجربه زیسته، مناسک و حافظه تاریخی این ایل بازتاب یافته است؟ این پژوهش به شیوه توصیفی–تحلیلی و با رویکرد مردم شناسی موسیقی انجام شده است. داده ها از ترکیب منابع ثانویه از جمله مطالعات پیشین درباره موسیقی لری/بختیاری و تحلیل های زبان شناختی گویش لری جنوبی و بختیاری، گردآوری شده اند.

چارچوب نظری و پیشینه پژوهش

برای تحلیل نسبت مسعود بختیاری با میراث فرهنگی و حافظه جمعی ایل بهمئی، سه دستگاه نظری راهگشا هستند. نخست، نظریه حافظه جمعی موریس هالبواکس (Halbwachs, 1992) امکان فهم این امر را فراهم می کند که چگونه گروه های اجتماعی گذشته را از طریق نمادها، روایت ها و صداها بازسازی می کنند. آهنگ های مسعود بختیاری با بازتاب زندگی کوچ نشینی، مناسک سوگ و شادی و تصویر طبیعت زاگرس، بخشی از این «حافظه مشترک» را فعال کرده و استمرار می بخشد. دوم، مفاهیم سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین در اندیشه پیر بوردیو (Bourdieu, 1986) توضیح می دهد که چگونه مسعود بختیاری با تسلط بر زبان، خنیاگری و سبک منحصربه فرد، واجد منزلتی فرهنگی شده که فراتر از هنر، به موقعیت اجتماعی او در میان قوم لر و به ویژه بهمئی ها معنا می دهد. سرمایه نمادین او مبتنی بر صداقت، اصالت خاستگاه و اعتبار هنری، سبب شده آثارش نقش مرجع در هویت یابی موسیقایی ایفا کنند.

در کنار این نظریات، مردم نگاری موسیقی چارچوبی تحلیلی برای فهم بافت فرهنگی، معنایی و کارکردی ترانه ها فراهم می کند. پژوهش هایی در مجلات موسیقی نواحی ایران و پایان نامه های دانشگاهی درباره موسیقی بختیاری و لری نشان می دهند که آثار مسعود بختیاری امتداد سنت های کهن روایت خوانی، یاریار، دوبیتی خوانی و لالایی های زاگرسی هستند. همچنین مطالعات زبان شناختی درباره گویش لری جنوبی و لری بختیاری، ابزار لازم برای فهم دقیق تر متن آواهای او را فراهم کرده اند. با وجود حجم قابل توجه پژوهش ها درباره موسیقی لری، نسبت بهمن علاءالدین با ایل بهمئی کمتر به صورت جامعه شناختی بررسی شده است و این مقاله می کوشد این خلا پژوهشی را تا حدی پوشش دهد.

زندگی نامه کوتاه و کارنامه موسیقایی مسعود بختیاری

مسعود بختیاری، نام هنری بهمن علاءالدین، در سال 1319 در مسجدسلیمان متولد شد؛ شهری که از دیرباز یکی از کانون های زیست فرهنگی و موسیقایی لرهای بختیاری بوده است. او از همان جوانی دلبسته شعر، موسیقی محلی و روایت گری فرهنگی بود و با تخلص «بهمن علاءالدین» وارد عرصه حرفه ای شد. علاءالدین در دهه 1360 و 1370 با اجرای ترانه هایی که بر بستر ملودی های اصیل بختیاری و لری جنوبی شکل می گرفتند، به چهره ای اثرگذار بدل شد. آثاری چون «هی جار» و «مال کنون» و اجراهای بازخوانی شده از میراث کهن زاگرس بخشی از کارنامه او را تشکیل می دهند. مسعود بختیاری پس ازاین دو اثر شاخص خود، چند اثر دیگر به نام های «تاراز»، «برافتو»، «آستاره» و «بهیگ» را به علاقه مندان موسیقی بختیاری و قوم لر ارائه داد.

او در طول فعالیت هنری خود با نوازندگان و پژوهشگران برجسته موسیقی نواحی، از جمله عطا جنگوک و گروه هایی از نوازندگان بختیاری و خوزستانی همکاری داشت. سبک او بر ترکیبی از شاعرانه سازی محلی، رئالیسم فرهنگی و صدای پرطنین و حزن آلود استوار بود و همین امر، آثارش را به رسانه ای برای بازتاب تجربه زیسته ایل ها از جمله ایل بهمئی تبدیل کرد. علاءالدین نه تنها خواننده، بلکه حافظ میراث شفاهی و روایتگر هویت جمعی زاگرس محسوب می شود.

تحلیل محتوایی آثار: زبان، موضوع و فرم

آثار مسعود بختیاری واجد مجموعه ای از مضامین تکرارشونده اند که آن ها را به متن فرهنگی–اجتماعی ایل های زاگرس، از جمله ایل بهمئی، پیوند می دهد. نخستین محور، زمین و کوه است؛ کوهستان زاگرس در ترانه های او نه صرفا پس زمینه جغرافیایی، بلکه «سوژه فرهنگی» است که هویت، دلاوری، رنج و عشق جمعی در آن آشیان دارد. ترانه هایی که به «کوه»، «یار»، «مال کنون»، «کوچ»، «مال» و... اشاره می کنند، در واقع بازتاب حافظه زیسته ایلات کوچ رو هستند که بهمئی نیز بخشی از همان جهان انسانی و اقلیمی است.

دومین مضمون برجسته، کوچ، جدایی و سوگواری است. فرم سوگ خوانی و نغمه های حزن آلود به ویژه در آثاری مانند «برافتو» یا «مال کنون» به سنت های مرثیه خوانی لر و بهمئی بسیار نزدیک است. در این آثار، غم نه فقط احساس فردی، بلکه تجربه ای جمعی و نشانه ای از پیوندهای خانوادگی و طایفه ای است.

سومین محور، هویت طایفه ای و ارزش های اخلاقی زاگرس مانند وفاداری، غیرت، یاری رسانی و حیثیت است. این ارزش ها در ایل بهمئی نیز نقش محوری دارند و هم پوشانی معنایی آن ها با مضامین آثار علاءالدین، زمینه پذیرش و محبوبیت او را در میان بهمئی ها تقویت کرده است.

از منظر زبان شناختی، آثار او نمونه ای برجسته از لری بختیاری با لایه های مشترک با لری جنوبی و بهمئی هستند. واژگانی مانند «دوش»، «گو»، «مال»، «کر»، «دا»، «هالو»، «که»، یا ساخت های نحوی خاص، حس «بومی بودن» و نزدیکی فرهنگی را تشدید می کنند. این ویژگی سبب شده است که مخاطبان بهمئی که اشتراکات زبانی با گویش بختیاری دارند، ترانه های او را نه «دیگرانه»، بلکه بخشی از پیوستار فرهنگی خود احساس کنند.

فرم موسیقایی علاءالدین نیز مبتنی بر ملودی های طولانی، تحریرهای حزن آلود و ریتم های سنتی لری–بختیاری است؛ عناصری که با شیوه های آوازی و «سرو خوانی» در بهمئی نسبت نزدیکی دارد و هویت موسیقایی مشترک زاگرس را بازتاب می دهد.

نسبت هنری اجتماعی با ایل بهمئی

نقش مسعود بختیاری در آیین ها و زندگی روزمره ایل های لری، از جمله بهمئی، تنها در حد «شنیده شدن» آثار او نیست، بلکه در مقام بخشی از تجربه زیسته موسیقایی حضور داشته است. در بسیاری از مراسم آیینی بهمئی از عروسی ها گرفته تا سوگواری ها و تجمعات محلی، ترانه ها و نوحه خوانی های الهام گرفته از آثار او اجرا یا بازخوانی می شوند. مطالعات مردم شناسی موسیقی لری و بختیاری نشان می دهد که ساختار نغمه ها و روایت های صوتی او با الگوی آیینی زاگرس پیوند دارد و همین امر امکان جذب آن ها در بسترهای آیینی ایل بهمئی را فراهم کرده است. به ویژه در مراسم سوگ، نغمه های آهسته و تحریرهای غم آلود علاءالدین با ساختار «سروخوانی» در بهمئی هم پوشانی دارد و بارها به صورت محلی بازخوانی شده است.

از منظر حافظه جمعی، مسعود بختیاری در میان بخش قابل توجهی از بهمئی ها نه صرفا یک خواننده، بلکه «نمایانگر» فرهنگ لر و حامل صدای زاگرس تلقی شده است. نمونه های فراوانی از یادداشت های رسانه ای، صفحات محلی و سروده های شفاهی وجود دارد که او را «صدا و درد ایل» نامیده اند. این بازشناسی عمومی نشان می دهد که حافظه جمعی بهمئی ها، آثار او را بخشی از «خود» فرهنگی شان تفسیر می کند؛ حتی اگر او از خاستگاه بختیاری باشد، پیوند زبانی و فرهنگی سبب ادغام او در حافظه مشترک زاگرس شده است.

از دیدگاه سرمایه فرهنگی/نمادین، مسعود بختیاری، رنگ صوت حزن آلود، روایت های اسطوره ای جنس زاگرس و سبک آوازی اصیل، به نماد فرهنگی قدرتمندی بدل شد که به بازتولید هویت قومی کمک می کند. بهمئی ها در مواجهه با آثار او نوعی هم ذات پنداری نمادین تجربه می کنند؛ زیرا ارزش های محوری فرهنگشان (وفاداری، درد مشترک، مقاومت، پیوند با خاک) در آثار او بازتابی روشن یافته است.

مباحث انتقادی: بازنمایی، فراگیرشدن و تجاری سازی

یکی از مباحث مهم در تحلیل میراث مسعود بختیاری، نسبت میان بومی بودن آثار او و گسترش ملی/بازاری آن هاست. از دهه ۱۳۷۰ به بعد، با رواج کاست های محلی و شبکه های توزیع شهری، موسیقی او از سطح آیین های کوچک عشیره ای فراتر رفت و در گستره ای وسیع تر شنیده شد. این فرایند، طبق تحلیل های مطالعات تاریخ موسیقی محلی و موسیقی منطقه ای، نوعی «تنش دوگانه» ایجاد می کند: از یک سو، رواج رسانه ای موجب تقویت آگاهی نسبت به هویت لری–بختیاری و بازتولید نمادهای فرهنگی آن می شود؛ از سوی دیگر، خطر یکدست شدن سبک، ساده سازی فرم ها و کاهش عمق فرهنگی را به همراه دارد.

از منظر بازنمایی، فراگیرشدن آثار او در رسانه ها به شکل گیری نوعی «تصویر فرهنگی استانداردشده» از موسیقی لری منجر شده که الزاما با تنوع محلی ایل ها از جمله بهمئی، همخوانی کامل ندارد. این موضوع پرسشی اساسی را پیش می کشد: مالکیت فرهنگی آثار علاءالدین با کیست؟ آیا او را باید خواننده ای متعلق به یک ایل خاص، یا حامل «میراث مشترک زاگرس» دانست؟ تحلیل مخاطب شناسانه نشان می دهد که نسل جدید، آثار او را به مثابه میراث منطقه ای/ملی می پذیرد و نه صرفا متعلق به یک ایل. این وضعیت اگرچه مرزهای هویتی را گسترش می دهد، اما ممکن است به کمرنگ شدن ویژگی های محلی خاص همچون زبان، گویش و الگوهای آوازی بهمئی بینجامد.

نتیجه گیری

تحلیل حاضر نشان می دهد که مسعود بختیاری نه تنها یک خواننده و نوازنده برجسته، بلکه حامل هویت فرهنگی و موسیقایی ایل بختیاری و ایل بهمئی بوده است. آثار او، با بازتاب مضامین زمین، کوچ، سوگ و هویت طایفه ای، در مراسم آیینی و زندگی روزمره بهمئی ها حضور داشته و به بازتولید حافظه جمعی و ارزش های اخلاقی طایفه کمک کرده است. هم زمان، فراگیرشدن آثارش در رسانه های محلی و ملی موجب شد که این هویت فرهنگی فراتر از مرزهای طایفه ای شناخته شود و به نمادی از میراث مشترک زاگرس بدل شود.

همچنین، تحلیل نشان می دهد که آثار بهمن علاءالدین به عنوان پلی میان تجربه محلی و عرصه فرهنگی گسترده تر عمل می کنند؛ او توانسته است هویت طایفه ای و فرهنگی ایل بختیاری را نه صرفا حفظ کند، بلکه در قالبی قابل انتقال و بازشناسی در خارج از محدوده ایلی تثبیت نماید. این ویژگی آثارش، امکان بازتولید مشترک ارزش ها، نمادها و حس تعلق به ایل بهمئی را فراهم می آورد و نشان می دهد که موسیقی محلی، علاوه بر کارکرد هنری، می تواند نهادی اجتماعی و فرهنگی برای انسجام و تاب آوری جمعی باشد. بدین ترتیب، مطالعه نسبت علاءالدین با ایل بهمئی فراتر از حوزه موسیقی، درک عمیق تری از تعامل هنر، حافظه جمعی و هویت قومی در جوامع کوچ نشین زاگرس ارائه می دهد.