یلدا در گذر زمان؛ حکایت آخرین حافظان شب چله در آذربایجان

30 آذر 1404 - خواندن 6 دقیقه - 1883 بازدید



 

شب یلدا در آذربایجان هنوز برگزار می شود، اما دیگر به همان معنایی که نسل های پیشین آن را می شناختند، زنده نیست. خانه ها روشن اند، سفره ها چیده می شوند و تصاویر این شب در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود، اما عنصر اصلی آیین، یعنی روایت، در حال حذف شدن است. یلدا بیش از آنکه فراموش شده باشد، بی راوی شده است. راویان هنوز زنده اند، اما شنونده ای برای آنان باقی نمانده است.

یلدا در آخرین قصه ها؛ روایت حافظان شب چله در آذربایجان

در بسیاری از روستاها و محله های قدیمی شهرهای آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان، سالمندانی زندگی می کنند که شب چله را به عنوان بخشی از نظم زندگی تجربه کرده اند. برای آنان، یلدا یک شب نمادین برای عبور از تاریکی و ورود به زمستان بود؛ شبی که باید بیدار ماند، کنار هم نشست و با قصه، شعر و گفت وگو، طولانی ترین شب سال را پشت سر گذاشت. امروز اما همان سالمندان، اغلب این شب را در سکوت می گذرانند؛ نه به دلیل ناتوانی از روایت، بلکه به دلیل نبود مخاطب.

یکی از این سالمندان، پیرمردی ۸۸ ساله در یکی از محله های قدیمی تبریز است که می گوید در کودکی، شب چله شبی بود که خانه پدری شلوغ تر از همیشه می شد. همسایه ها رفت وآمد داشتند، کودکان دیرتر می خوابیدند و بزرگ ترها قصه می گفتند. او تاکید می کند که خوراکی ها ساده بودند، اما زمان طولانی گفت وگو و شنیدن، اصل ماجرا را شکل می داد. امروز، همان خانه در شب یلدا میزبان تلویزیونی روشن است و سکوتی که تنها با صدای اخبار شکسته می شود.

یلدا پیش از خاموشی؛ آخرین حافظان شب چله در آذربایجان

در حافظه این نسل، یلدا با واژگان بومی معنا پیدا می کند؛ بویوک چله و کیچیک چله، تقسیم بندی ای که نشان می دهد مردم آذربایجان زمستان را می شناختند و برای آن برنامه داشتند. این شناخت، بخشی از دانش زیسته ای بود که از طریق روایت منتقل می شد. قصه ها، بایاتی ها و باورهای عامیانه، ابزار انتقال این دانش بودند. امروز اما این زبان و روایت، جای خود را به بازنمایی های ساده شده و عمومی داده است.

خوراکی های شب یلدا در گذشته، نه نماد رفاه، بلکه نتیجه سازگاری با اقلیم بودند. قورقا، کشمش، گردو و میوه های خشک شده، محصول ذخیره سازی برای زمستان بودند. بسیاری از سالمندان یادآوری می کنند که هندوانه یا انار همیشه در دسترس نبوده و اگر هم بوده، اهمیت اصلی با جمع شدن خانواده بوده است. این نگاه، در تضاد با تصویر امروزی یلداست که بیشتر بر مصرف و نمایش تمرکز دارد. تغییر این معنا، نشانه ای از تغییر کارکرد آیین است.

نقش زنان در حفظ آیین یلدا در آذربایجان، نقشی محوری اما نادیده گرفته شده است. زنان، به ویژه مادربزرگ ها، حافظان اصلی روایت بودند. بایاتی خوانی، قصه گویی و انتقال باورها، اغلب توسط آنان انجام می شد. این روایت ها، نه تنها سرگرمی، بلکه ابزاری برای آموزش، آرام سازی کودکان و تقویت پیوندهای خانوادگی بود. امروز، با کوچک شدن خانواده ها و تغییر ساختار زندگی، این نقش نیز کمرنگ شده است.

آخرین قصه های شب یلدا؛ حافظان آیین در آذربایجان

به گفته یکی از پژوهشگران فرهنگ عامه آذربایجان، مسئله امروز یلدا، فراموشی آیین نیست، بلکه قطع زنجیره انتقال است. آیین ها زمانی زنده می مانند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند. وقتی این انتقال متوقف می شود، آیین به پوسته ای خالی تبدیل می شود که تنها در تقویم و تصاویر باقی می ماند. یلدا نمونه ای روشن از این وضعیت است؛ شبی که همچنان نام دارد، اما معنا و کارکرد اجتماعی اش در حال تغییر است.

مهاجرت گسترده از روستاها به شهرها، یکی از عوامل اصلی این گسست است. بسیاری از جوانان آذربایجانی، یلدا را دور از زادگاه و خانواده گسترده تجربه می کنند. ارتباط آنان با زبان، قصه و حافظه محلی، محدود شده و یلدا به مراسمی کوتاه و نمادین تبدیل شده است. در مقابل، سالمندان باقی مانده در روستاها یا محله های قدیمی، با تنهایی بیشتری مواجه اند. شب چله برای آنان، یادآور غیبت کسانی است که روزگاری شنونده روایت هایشان بودند.

در برخی مناطق روستایی و مرزی، شرایط معیشتی نیز بر این وضعیت افزوده شده است. سرمای شدید، کمبود امکانات و خالی شدن روستاها، یلدا را از یک شب جمعی به شبی عادی تبدیل کرده است. پیرزنی در یکی از روستاهای کوهستانی آذربایجان شرقی می گوید: «قصه ها هنوز یادم هست، اما کسی نیست که بخواهد بشنود.» این جمله، به خوبی بحران امروز آیین یلدا را توصیف می کند.

قصه هایی که خاموش می شوند؛ سرنوشت یلدا در آذربایجان

در شهرها نیز وضعیت چندان متفاوت نیست. اگرچه خانواده ها دور هم جمع می شوند، اما زمان روایت جای خود را به سرگرمی های رسانه ای داده است. تلفن همراه و شبکه های اجتماعی، نقش واسطه را گرفته اند و گفت وگوی نسل ها کوتاه و پراکنده شده است. سالمندان، حتی وقتی در جمع حضور دارند، کمتر مجال روایت پیدا می کنند. یلدا در این فضا، بیشتر به یک مناسبت تصویری تبدیل شده است تا یک آیین گفتاری.

کارشناسان میراث ناملموس تاکید می کنند که ثبت و حفظ آیین هایی مانند یلدا، تنها با برگزاری مراسم یا تولید محتوای مناسبتی محقق نمی شود. آنچه در خطر است، حافظه انسانی و شفاهی است. ثبت روایت ها، گفت وگو با سالمندان و مستندسازی تجربه های زیسته، ضرورتی فوری است. هر سال تاخیر، به معنای از دست رفتن بخشی از این حافظه است؛ حافظه ای که جایگزینی برای آن وجود ندارد.

یلدا در آذربایجان، امروز آیینه ای از تحولات اجتماعی گسترده تر است؛ از تغییر ساختار خانواده و مهاجرت گرفته تا تنهایی سالمندان و تضعیف زبان مادری در زندگی روزمره. این شب، اگرچه همچنان در تقویم باقی مانده، اما بدون روایت، به آیینی کم جان تبدیل می شود. مسئله اصلی، زنده نگه داشتن نام یلدا نیست، بلکه بازگرداندن گفت وگو میان نسل هاست.

آخرین راویان شب چله هنوز در آذربایجان زندگی می کنند. آنان حافظان قصه ها، بایاتی ها و تجربه هایی هستند که قرن ها سینه به سینه منتقل شده اند. اما اگر این روایت ها شنیده نشوند، با رفتن راویان، برای همیشه خاموش خواهند شد. یلدا همچنان می آید، اما پرسش این است که آیا صدایی برای روایت آن باقی خواهد ماند یا نه.


*نویسنده: موسی کاظم زاده؛ قابل دسترسی هم در سایت بازار تبریز آنلاین

https://bazartabrizonline.ir