استراتژی های غلط مدیران

11 مرداد 1403 - خواندن 4 دقیقه - 14 بازدید

 

مدیران موثر ، باید از کارهایی که منجر به مرگ بهره وری کارکنان می شود خودداری کرده و از ۵ شیوه غلط مدیریتی زیر به عنوان استراتژی های مدیریتی که می تواند منجر به مرگ بهره وری شود اجتناب نمایند :


۱- اشاعه ترس

ترس می تواند انگیزه ایجاد کند اما مدیرانی که همیشه امنیت شغلی و معیشت کارکنان خود را تهدید می کنند فقط باعث فلج شدن تیم کاری خود می شوند. کارمندی که از بیکار شدن بترسد تحت فشار قرار می گیرد و وقتش را برای پیدا کردن کاری جایگزین یا اشاعه شایعاتی دراین باره تلف می کند و همه این کارها درنهایت منجر به زوال اخلاق و بهره وری و کارایی کارمند می شود.

در عوض باید محور کار را بر اطمینان، احترام و اشتغال به کار با تمام وجود قرار داد. چنین محیط کاری افراد را به رشد، یادگیری از اشتباهات و ارتباطات سالم ترغیب می کند. کارمندانی که از اخراج نمی ترسند می توانند در آرامش کامل بر انجام دقیق و درست کارها تمرکز کنند در حالی که کارکنانی که به کارشان دلگرم نیستند با بی اخلاقی ، تیم را از هم می پاشند.


۲- تذکر در جمع

مدیران باید در حضور جمع افراد را تشویق کرده و به طور خصوصی آن ها را راهنمایی کنند. انتقاد از افراد در مقابل دیگران آن ها را خجالت زده می کند و موجب ترس و بی انگیزگی همکاران دیگر می شود و از این به بعد می ترسند مبادا اشتباهی از آن ها سر بزند.

اگر لازم است به یکی از آن ها تذکری داده شود و باید سعی کرد به گونه ای باشد که توجه دیگران را جلب نکرده و حواسشان را پرت نکند. این مسئله در اداراتی که دیوارهای کاذب بدون سقف و یا شیشه ای دارند بیشتر از مکان های دیگر اهمیت می یابد.

زمانی که در یک اداره با دیوارهای پارتیشن بندی شده کار می کردم جلسات تک نفره ای با اعضا می گذاشتم به این صورت که به هریک از آن ها پیامک یا ایمیل کوتاهی ارسال می کردم و دلیل برگزاری جلسه را شرح می دادم. سپس او را به یک پیاده روی کوتاه ۱۰ دقیقه ای در پارک دعوت می کردم . ازآنجاکه رویکرد شرکت بر اساس اعتماد، نظرخواهی و دلگرمی به کار بود کارکنان یاد گرفته بودند که این پیاده روی ها را به عنوان فرصتی برای پیشرفت تلقی کنند.


۳- محول نکردن مسئولیت پروژه ها به کارکنان

مدیرانی که دست و پای کارکنانشان را می بندند رهبر نیستند بلکه حاکمانی ستمگرند. وقتی جلوی پیشرفت کارمند گرفته شود خیلی زود نسبت به کار دلسرد می شود و آنها برای پیشرفت هیچ انگیزه نخواهند داشت.

وقتی مسئولیت پروژه را به کارمند بدهید و احساس کند این کار از آن اوست خودش را موظف به موفقیت می بیند و از این پس می توانی روی او حساب کنی. او دیگران را نیز به فعالیت ترغیب می کند و با اتمام پروژه ها در زمان مقرر موجبات پیشرفت خود، همکاران و مدیرانش را فراهم می کند.


۴- بی توجهی به کارکنان برتر و موفق

چگونه می توان کارکنان خوب را از گروه متوسط جدا کرد؟ مدیران ضعیف و ناکارآمد به افراد موفق اعتنا نمی کنند و با ایجاد سد در مسیرشان انگیزه آن ها را برای ادامه راه از بین می برند. درحالی که مدیران موفق و زیرک این کارکنان را مشخص کرده از آن ها تقدیر و تشکر می کنند. مهارت های آن ها را با اعطای مسئولیت های بیشتر و بیشتر تقویت می کنند. با حضور آن ها جلسه تشکیل می دهند و وسایل و امکانات موردنیازشان را فراهم می کنند. سعی می کنند فرایند کارشان را بفهمند و ببینند چه تفاوتی با دیگر همکارانشان دارند.


۵- جلسات بی فایده

مدیران اغلب دوست دارند جلسه تشکیل دهند و برای پیشبرد پروژه ها رهنمود صادر کنند. بیشتر کارکنان از این جلسات متنفرند آنها معتقدند این جلسات بسیار ضعیف مدیریت می شود، به مسئولیت های آنها نامربوط هستند و اکثرا زمانی تشکیل می شوند که کارمندان خسته هستند و نمی توانند ذهنشان را متمرکز کنند. این عدم هماهنگی بین نیاز مدیر به ریاست و انزجار کارمند از جلسات موجب هدر رفتن انرژی و کاهش بهره وری می شود.




منبع : www.monajemi.ir با تشکر از جناب آقای مهندس محسن قدمیاری برای ارایه مطلب فوق