در طی قرن ها، فلاسفه و افراد غیر حرفه ای باهوش بر ایجاد، کسب و انتقال دانش و بهبود بهره وری از دانش بدست آمده تاکید داشته اند. با این وجود فقط در ۱۵ یا ۲۰ سال گذشته است که یک حوزه مجزا به نام
مدیریت دانش (KM) ظهور کرده است. KM بر این فرض استوار است که، همان طور که انسان قادر به استفاده از پتانسیل کامل مغز خود نمی باشد، سازمان ها هم عموما قادر نیستند از دانشی که کسب کرده اند به طور کامل استفاده کنند. با به کارگیری KM سازمان ها به دنبال دستیابی یا ایجاد دانش بالقوه مفید هستند تا آن را در اختیار کسانی قرار دهند که می توانند از آن در یک مکان و زمان مناسب برای دستیابی به حداکثر بهره وری موثر به منظور تاثیر مثبت بر عملکرد سازمانی، استفاده کنند. به طور کلی اعتقاد بر این است که اگر سازمانی بتواند استفاده از دانش کارآمد خود را هرچند اندک افزایش دهد، مزایای زیادی برای سازمان به همراه خواهد داشت.
یادگیری سازمانی مکمل KM است. دیدگاه اولیه در مورد OL (یادگیری سازمانی) بر این اسا بوده است که سازمان ها درست ها فراگرفته شده از گذشته را در حتفظه سازمانی ذخبره می کنند و آن ها را در جریانات عادی سازمان قرار می دهند به طوری که راهنمای رفتار سازمانی باشند (Levitt and March, ۱۹۸۸, P.۳۱.۹). بنابراین OL با گنجاندن آموخته های موجود در ساختار سازمان ارتباط دارد.