حقوق بشر و دولت ها در عصر جهانی شدن

Publish Year: 1384
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: Persian
View: 167

This Paper With 15 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

JR_CSRA-13-4_014

تاریخ نمایه سازی: 25 آذر 1400

Abstract:

در پرتو واقعیت تلخ جنگ های بین المللی، حقوق بین الملل به عنوان پدیده ای اجتماعی به دلیل ضرورت حیات بین المللی مسالمت آمیز ابداع شد. با این انگیزه که بتواند تنظیم کننده ی روابط پیچیده ی دولت ها شده و نظم تامین کننده ی ثبات و آرامش را جایگزین در سیاست قدرت گرداند. با وقوع جنگ های بین المللی و نظر به تجارب تلخ و غیرقابل توجیه ناشی از جنگ، فضای جدیدی ایجاد شد که موجبات حاکمیت عنان گسیخته دولت ها در داخلی و خارجی را زیر سوال برد و ضرورت وجود معیارها، موازین مشترک و هنجارهای اخلاقی-انسانی را مطلوب وجدان و عقل سلیم جهانیان را مورد تاکید قرار داد. این مسئله موجب گردید تعهدات و تکالیفی برای دولت ها در نظر گرفته شود و آزادی عمل و اقتدار سنتی دولت ها تحت الشعاع قرار گیرد و منجر به ظهور رهیاف ها و نگرش های مترقیانه و گرایش های حقوقی نوع دوستانه ای در نظم حقوقی بین المللی شود. ; از سوی دیگر فراتر از خواسته های واحدهای سیاسی بین المللی باید به فرآیندی که در پرتو فرهنگ رسانه ای و انقلاب جهانی ارتباطات و انفجار اطلاعات و نیز نقش بنیادین جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی در گستره ی مشترکات انسانی به وجود آمده است و به موازات آن، افراد و گروه ها بدون در نظر گرفتن هویتشان به عنوان اتباع دولت خاص، ورای علقه های ملی و سیاسی مفهوم شهروند جهانی را به وجود آورده اند. از این منظر «هویت انسان ها تحت تاثیر یک جامعه و یا یک ساختار اجتماعی ثابت قرار ندارد بلکه انسان دارای یک هویت اجتماعی در عرصه جهانی است». همچنین حقوق و تکالیف انسان ها هم جنبه ی جهانی می یابد که دولت ها را ملزم به رعایت آن می کند. این پژوهش در پی آن است که به نقش حقوق بشر در عصر جهانی شدن بر تحول دولت ها به عنوان مهم ترین بازیگر عرصه روابط بین الملل بپردازد و این موضوع را بررسی نماید که حقوق بشر به عنوان هنجاری که گستره ی جهانی یافته، چه تهدیداتی برای دولت سرزمینی به وجود آورده است و در این راستا حاکمیت به عنوان عنصری غیرقابل تغییر، غیرقابل نفوذ و اساسی را چگونه با رسوخ مواجه ساخته است؟ و سیاست خارجی که در گذشته بیشتر تحت تاثیر عوامل داخلی بود تا عوامل خارجی چگونه با فشارهای فروملی و به ویژه فشارهای فراملی مواجه شده است؟ بنابراین در این مقاله سعی خواهد شد تا رابطه این مفاهیم تا حد ممکن تبیین شود.