بازشناسی بازنمود و آمیختگی گفتمان شرق شناسی در معماری معاصر ایران دوره پهلوی اول abstract
بیان مساله:
گفتمان «شرق شناسی» متکی بر آرای ادوارد سعید بدنبال اصالت بخشیدن به راهبردهای کلی ساختار
گفتمان مسلط غرب بر شرق است. این
گفتمان در زمینه های فکری، پژوهشی، هنری پدیدار شده است و بدنبال تمایزبخشی میان نحوه زیستن، اندیشیدن و هنر شرق/ غرب، شرقی/ غربی پدید آمده است.در چنین موقعیتی، هنر نیز چونان بازتابی از اندیشه، هویت خود را متکی بر این فضای فکری و مسلط بازتولید می کند.یکی از مفاهیم تاثیرگذار بر هنر معاصر «شرق شناسی» است آنچنانکه رواج واژگانی همچون هنر و معماری شرقی، اسلامی و ایرانی در تاریخ هنر برآمده از همین مفهوم است و بر بنیان نگاه راهبردی غرب با برگشودن و به
میانجی طرح افکندن «دیگری» محقق شده است.سوال تحقیق: پژوهش بر پایه این پرسش اصلی بنا شده است که:گفتمان شرقشناسی چه اثر و ردی بر معماری دوره پهلوی( اول) گذاشته است؟ اهداف تحقیق: در آغاز سال های حیات عصر پهلوی، حضور هنرمندان و معماران غربی و یا تحصیلکردگان در غرب در ساحت هنر و معماری ایران اهمیت یافت.این مقاله برآنست تا ارتباط اینان و رواج گرایش ملی گرایی- معماری ایرانی به مثابه امری جزیی برآمده از تسلط
گفتمان شرقشناسی را تبیین کند.روش تحقیق: از این رو پژوهش به رویکرد نظری و انتقادی شرقشناسی سعید وابسته است.اما توامان به بازخوانی «گفتمان» در نزد فوکو به منظور بازشناسی بازتاب
گفتمان غالب متاثر از سطح نهادی و بازنمایی آن در لایه و سطح هنرمندان -در اینجا معماران- تکیه دارد و همچنین به مفهوم نظری پیوند میان «کلیت» و «میانجی» لوکاچ نیز نظر افکنده است.این پژوهش با ماهیت نظری،با راهبرد تاریخی، از نوع توصیفی- تحلیلی و بر استدلال منطقی استوار شده است.مهم ترین یافته ها و نتیجه گیری تحقیق: معماران [در این جا گدار و مارکف] هریک به روشی، در میانه پارادوکس سیاست،قواعد خوانش تاریخ،بازتاب یافته در
گفتمان شرق شناسی، و اقتدارگرایی حکومتی دوران پهلوی اول با گرایش ملی گرایانه که در معماری بر باستان گرایی پای می فشارد، قرار می گیرند. معماری در این میان از یکسو بر ثقل گذشته و تاریخ چونان عینیت متجسد در آثار باستانی دنبال می گردد که بطور اجتناب ناپذیر بر بازنمود الگوها، عناصر، موتیف ها و مضامین گذشته پای می فشارد.و از سویی دیگر در نسبت با شرق شناسی انتظارات و توقعات دیگری (غرب، یا شرقی که خود را از دریچه غرب می نگرد) را دنبال می کند،و انواع خوانش شرقشناسی- ایرانشناسی در ذیل آن از نگاه آکادمیک و خیالپردازانه تا نگرشی متکی بر نهادهای فراگیر قدرت و پرداختن به مشرق به مثابه موضوع شناخت؛را باز می تاباند که بر فاصله گذاری میان دو جهان متقابل شده؛شرقی (شرقی شده نه شرق جغرافیایی، اسطوره ای، خیالی، غریب، مبهم) استوار است.