تا پیش از نیمه قرن نوزدهم میلادی تخصصی به نام مهندسی
سازه در عرصه ساختمانسازی حضور نداشت و کل پروسه طراحی و اجرای یک بنا بدست
معمار صورت می گرفت. اساساً تا این تاریخ ، در یک بنا،
سازه و
معماری کلیّتی واحد بودند. تولد مهندسی
سازه در ساختمان شروع همکاری
معمار و
مهندس سازه بود. مهندسی
سازه به تدریج هویت کاری مستقل یافت و نوع تعامل معماران و مهندسین
سازه ظرف یکصد و پنجاه سال اخیر به تدریج بر روی محصول این همکاری، یعنی آثار
معماری تاثیر منفی گذاشت. سئوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که: آیا تعامل
معمار و
مهندس سازه در این سطح موجود با یکدیگر جوابگوی نیاز ذاتی
معماری به
ایستایی و به عنوان یکی از سه عنصر شاکله آن به همراه عملکرد و زیبایی می باشد؟ چگونه معماران می توانند در عین بهرهگیری از تخصص
مهندس سازه, استقلال تاریخی خود را در روند طراحی
معماری باز یابند؟
این مقاله با بهرهگیری از تاریخ
معماری به بررسی نسبت میان
سازه و
معماری پرداخته و در رویکردی فنی تاریخی ریشه های جدایی
سازه از
معماری را مطرح و آثار منفی این جدایی ، بر طرح را بررسی خواهد کرد و در انتها راهکارهای برون رفت از معضل مطرح شده را ارائه می نماید.