بررسی زمینه های محیطی و پیامدهای ساختاری بین المللی گرایی محافظه کار و هژمونیک گرایی آمریکا

Publish Year: 1381
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: Persian
View: 49

This Paper With 26 Page And PDF Format Ready To Download

  • Certificate
  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این Paper:

شناسه ملی سند علمی:

JR_JIHU-10-38_001

تاریخ نمایه سازی: 8 آبان 1402

Abstract:

امریکاییها اعتقاد دارند که در دهه ۱۹۹۰ و در آستانه قرن بیست و یکم به آن دسته از توانمندیهایی نائل گردیده اند که تاکنون هیچ یک از کشورهای هژمونیک در نظام بین الملل از آن برخوردار نبوده است . براساس چنین ادراکی دو رویکرد کاملا متفاوت برای اداره امور جهانی ارایه شده است . گروه اول را "بین المللی گرایان " لیبرال تشکیل می دهند. نماد عینی آنان را در سیاست داخلی و روابط خارجی باید در رفتارهای سیاسی و تصمیمات اعضای کابینه کلینتون در دوره دوم ریاست جمهوری وی مورد توجه قرار داد. گروه دوم از اواسط دهه ۱۹۹۰ ظهور یافتند. آنان توانستند کنترل کنگره امریکا را در دست بگیرند. این افراد درصددند تا "هژمونیک گرایی امریکا" را براساس رویکردهای مبتنی بر نظامی گری و چالشگری هویتی با سایر گروههای فرهنگی و مذهبی پیگیری کنند. آنان عمدتا تحت تاثیر رویکردهای مبتنی بر "رئالیسم ساختارگرا" می باشند.درنتیجه ، قدرت را به عنوان محور اصلی شکل بندیهای سیاسی در نظام بین الملل تلقی می کنند. از سوی دیگر می توان ریشه های مشهودی از فرهنگ گرایی و هویت گرایی هانتینگتونی را در جهت گیری و رفتار سیاست خارجی آنان مشاهده کرد. به همین دلیل می توان گروه دوم را به عنوان "بین المللی گرایان محافظه کار" اطلا نمود. آنان اعتقاد دارند که در اواخر دهه ۱۹۹۰ نمادهایی از رفتار متناقض در ساختار سیاسی و روند سیاست خارجی امریکا ایجاد شده است . در چنین شرایطی از یک سو، قدرت نظامی و اقتصادی امریکا به گونه ای افزایش یافته که برتری آماری آن کشور را نمایش می دهد و از سوی دیگر، بسیاری از گروههای سیاسی ، هویتی و ملی چالشهایی را در برابر امریکا ایجاد می کنند. بین المللی گرایان محافظه کار اعتقاد دارند که چالشهای یادشده قدرت اقتصادی و سیاسی آینده آمریکا را کاهش می دهد. بنابراین باید "سطح تعهدات امریکا" و اراده آن کشور برای تثبیت هژمونی را افزایش داد. برای تحقق این امر، نخبگان سیاسی آن کشور "جنگ سرد" جدیدی را ایجاد کرده اند که براساس آن نیروهای داخلی و بین المللی چالشگر را محدود نمایند. در این مقاله ، حادثه ۱۱ سپتامبر به عنوان بازتاب و نمادی از چالشگریهای موجود علیه هژمونیک گرایی امریکا تلقی می شود. بنابراین آنچه را که جورج بوش تحت عنوان "جنگ علیه تروریسم " و "جدال برای عدالت " نامید می توان واکنشی نسبت به روندهای موجود تلقی نمود. چنین فرآیندی برای غلبه بر چالشها و تحقق آرمانهایی است که در فرهنگ رفتار و سیاست امریکا برای مقابله با تهدیدات ذهنی و عینی وجود دارد. این امر مورد استفاده بین المللی گرایان محافظه کار قرار گرفت تا هژمونیک گرایی امریکا را براساس اراده معطوف به کنش بین المللی تحقق بخشند.