انسان از زمان تولد، در سالم ترین شرایط جانداری فعال، جستجوگر، کنجکاو، بازیگوش و همیشه آماده یادگیری و اکتشاف است و برای انجام این کارها نیازی به محرک های بیرونی ندارد. این گرایش انگیزشی طبیعی مولفه ای اساسی در رشد شناختی، اجتماعی و جسمی قلمداد می شود، زیرا از مسیر همین علاقه هادرونی است که فرد در دانش و مهارت ها رشد می-کند. طبق این دیدگاه، تکالیفی که با
انگیزه درونی انجام می شوند، در حقیقت نیازهای روانی ذکر شده را ارضا می کنند. بر اساس نظریه خود تعیین گری،
انگیزه بیرونی با توجه به میزان استقلال نسبی فرق می کند. درونی سازی و اختلاط، دو مفهوم مهم در توصیف انواع مختلف
انگیزه بیرونی هستند. وقتی فرایند درونی سازی به خوبی انجام شود، فرد
نظم دهی ها را مال خودش می داند. این
نظم دهی ها کاملا با خود درآمیخته می شود و از طریق این فرایند، افراد هم دارای خود
نظم دهی می شوند و هم اختلاط اجتماعی دارند. در مقابل اگر فرایند درون سازی به خوبی انجام نشود،
نظم دهی ها عمدتا بیرونی باقی می مانند و تنها تا حدی درونی می شوند. در این نظریه درونی سازی مانند طیفی در نظر گرفته می شود که از بی
انگیزه گی تا خود
نظم دهی را شامل می شود. میزان استقلال افراد در کارها بستگی به میزانی دارد که
نظم دهی یک رفتار با
انگیزه بیرونی، درونی شده است.