هدف در این مقاله، تبیین آراء جان دیویی در خصوص
تربیت اخلاقی (moral education) و بررسی انتقادی دیدگاه های وی در این زمینه است. دیویی در پی آن است تا اصول اخلاقی (moral principles) را مانند ابزارهایی برای حل مسائل
جامعه به کار گرفته و از «تربیت اخلاقی» جهت نیل به این مقصود بهره برد. او روش های رایج در حوزه
تربیت اخلاقی و نحوه ارائه دروس اخلاق در مدارس را نقد می کند. وی معتقد است آموزش اندیشه های متفکران در خصوص رذیلت و فضیلت (vice and virtue) از سوی معلمان، صرفا موجب می شود کودکان عقاید اخلاقی دیگران را فرا گرفته و با «تقلید» از این دیدگاه ها، به عدم استقلال عادت کنند. دیویی اعتقاد دارد توجه به قواعد کلی، مطلق و ثابت اخلاق در
جامعه ای که همواره در حال تغییر است، جایز نیست. بلکه باید «موقعیت های خاص» را محور داوری اخلاقی قرار داد. از این رو در تلاش است مقدمات ارزیابی هر موقعیت اخلاقی را با هدف انتخاب «بهترین عمل» فراهم کند. شیوه مورد نظر دیویی در تربیت اخلاقی، روش «حل مسئله» (problem solving) در فلسفه آموزش و پرورش وی را به ذهن متبادر می کند. او ضمن تاکید بر ضرورت پژوهش اخلاقی، هر «اصل اخلاقی» را به مثابه یک «فرضیه» (hypothesis) تلقی کرده که در هر موقعیت منحصر به فرد (unique situations) نیاز به بررسی و ارزیابی مجدد دارد.بررسی دقیق و همه جانبه دیدگاه های دیویی در خصوص تربیت اخلاقی، می تواند نقدهای جدی به اندیشه های او را به همراه داشته باشد. اساسی ترین نقد وارده به آراء وی در زمینه تربیت اخلاقی، این است که او با تاکید بر انتخاب «بهترین عمل» در موقعیت های منحصر به فرد، راهکاری «موقت» را به مخاطبان پیشنهاد می دهد. همچنین در صورت پذیرش دیدگاه های اخلاقی دیویی، هیچ معیار غیرشخصی و قابل اتکایی به منظور اعتبارسنجی قضاوت های اخلاقی برای اعضای
جامعه باقی نمی ماند.