بسیاری از قواعد کلی و قابل تعمیم از طریق قیاس و استقرا آموخته می شوند. در روش قیاس از کل به جزء پی می بریم و در
استقراء از جزء به کل می رسیم. استدلالهای هندسی مثال مناسبی برای کاربرد روش قیاسی است. با استفاده از قواعد و فرض های کلی نظیر این که اشیاء مساوی با یک شی با یکدیگر مساوی هستند می توان به قواعد کلی و قابل تعمیم استفاده از روش استقرایی می تواند چند اسم را که با صفت همراه است مثال بزند و به این ترتیب، تعریف صفت را به آنان بیاموزد. اما اگر
معلم ابتدا صفت را تعریف کند و انتظار داشته باشد که با استفاده از تعریفی که ارائه داده است صفت را تشخیص دهند، برای فهمیدن این اصل از قیاس استفاده کرده است. مطالعات انجام شده، برتری هیچ کدام از این دو روش را نسبت به یکدیگر نشان نمی دهند. روش قیاسی موجب می شود که شاگردان بهتر بتوانند از عهده آزمایش آن نوع مطالبی که در یادگیری قاعده کلی و قابل تعمیم به کار برده اند بر آیند، اما شاگردانی که از طریق
استقراء به قاعده کلی و قابل تعمیم می رسند، می توانند از آن برای تعبیر مطالب جدید استفاده کنند. روشهای استقرایی و قیاسی را می توان با ترکیبی از سایر روشهای آموزشی به کار برد.
معلم می توان در آغاز کار برای آموختن یک اصل به دانش آموزان، از روش استقرایی استفاده کند و یا برای آموزش بعضی مفاهیم، روش قیاسی و برای برخی دیگر روش استقرایی را به کار گیرد .