Managing Negative Thoughts: A Philosophical Inquiry into the Integration of Islamic Teachings and Neuroscience for Promoting Mental Wellbeing
This Preprint With 14 Page And PDF Format Ready To Download
- Certificate
- I'm the author of the paper
Export:
Document National Code:
Index date: 2 March 2025
Managing Negative Thoughts: A Philosophical Inquiry into the Integration of Islamic Teachings and Neuroscience for Promoting Mental Wellbeing abstract
Managing Negative Thoughts: A Philosophical Inquiry into the Integration of Islamic Teachings and Neuroscience for Promoting Mental Wellbeing Keywords:
Managing Negative Thoughts: A Philosophical Inquiry into the Integration of Islamic Teachings and Neuroscience for Promoting Mental Wellbeing authors
دبیر رسمی آموزش و پرورش شهرستان خلخال
مقدمه/پیشینه تحقیق
در جهان معاصر که با شتاب فزاینده و پیچیدگی های بی سابقه درهم آمیخته، پدیده هجوم افکار منفی به ذهن، به امری فراگیر و رو به گسترش بدل گشته است. فشارهای طاقت فرسای زندگی مدرن، نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی، و از سوی دیگر، افول ارزش های معنوی و غایت انگاری، همگی در هم تنیده اند تا بار سنگینی از اندیشه های آزاردهنده را بر جان و روان انسان امروز تحمیل نمایند (گزارش سازمان بهداشت جهانی، 2023). این افکار منفی که طیفی گسترده از دل نگرانی های روزمره تا وسواس های فکری فرساینده و ناامیدی های ژرف را در بر می گیرند، نه تنها کیفیت زیستن فردی را به شدت خدشه دار می سازند، بلکه می توانند بسترساز بروز اختلالات جدی در ساحت سلامت روان، از جمله افسردگی و اضطراب نیز باشند (انجمن روان پزشکی آمریکا، 2013).
در چنین وضعیتی، ضرورت جستجوی راهکارهای کارآمد برای مدیریت و تعدیل افکار منفی، امری بدیهی و اجتناب ناپذیر است. رویکردهای متنوعی در حوزه روان شناسی و علوم اعصاب برای مواجهه با این مسئله ارائه شده است، اما در این میان، ظرفیت های سترگ آموزه های دینی و معنوی، به ویژه در سنت غنی اسلام، غالبا نادیده انگاشته می شود. آموزه های اسلامی، با تاکید بر مفاهیمی بنیادین همچون «قلب سلیم»، «ذکر»، «توکل»، «شکر»، و «صبر»، گنجینه ای گران بها از راهکارهای معنوی برای دستیابی به آرامش و تعادل روانی عرضه می دارند (قرآن کریم، سوره رعد، آیه 28).
این مقاله، در پی آن است تا به بررسی و تبیین راهبردهای مدیریت افکار منفی از منظر تلفیقی آموزه های اسلامی و یافته های نوین علوم اعصاب بپردازد. دغدغه اصلی این پژوهش، نشان دادن این امر است که آموزه های اخلاقی و معنوی اسلام نه تنها با سازوکارهای عصبی - شناختی انسان همخوانی و سنخیت دارند، بلکه می توانند به شکلی عملیاتی و موثر، در جهت بهبود سلامت روان و تقلیل اثرات مخرب افکار منفی به کار گرفته شوند. پرسش های بنیادینی که در این مقاله در صدد پاسخگویی به آن ها هستیم، عبارت اند از:
- هماهنگی و سنخیت آموزه های اخلاقی اسلام با سازوکارهای عصبی - شناختی انسان تا چه میزان است؟ به عبارت دیگر، آیا می توان مفاهیم معنوی اسلامی را در چارچوب دانش عصبی - شناختی تبیین و تفسیر نمود؟
- چگونه می توان از این تلفیق نظری، به راهبردهای عملی برای ارتقای سلامت روان و مدیریت افکار منفی دست یافت؟ به بیان دیگر، چگونه می توان آموزه های اسلامی و یافته های علوم اعصاب را در کنار هم قرارداد و راهکارهایی کاربردی برای افراد جامعه ارائه نمود؟
برای پاسخ به این پرسش ها، در این مقاله از روش شناسی ترکیبی بهره خواهیم برد که مشتمل بر تلفیق تحلیل محتوای متون اسلامی و مرور نظام مند مطالعات علوم اعصاب است. در ادامه، ابتدا به چارچوب نظری پژوهش خواهیم پرداخت و مبانی اسلامی و عصبی - شناختی موضوع را تبیین خواهیم نمود. سپس، روش شناسی پژوهش را شرح داده و در نهایت، به ارائه راهبردهای عملی مدیریت افکار منفی خواهیم پرداخت و به پاره ای از شبهات و پرسش های رایج در این زمینه پاسخ خواهیم داد.
نتیجه گیری
در این مقاله، کوشیدیم تا با تلفیق آموزه های اسلامی و یافته های علوم اعصاب، راهبردهای عملی برای مدیریت افکار منفی ارائه نماییم. یافته های پژوهش نشان داد که آموزه های اسلامی، به ویژه ذکر، توکل و شکر، نه تنها با سازوکارهای عصبی - شناختی انسان همسو هستند، بلکه می توانند به شکلی موثر برای بهبود سلامت روان و کاهش اثرات مخرب افکار منفی به کار گرفته شوند. راهبردهای ذهن آگاهی مبتنی بر ذکر، توکل فعالانه و مسئولانه، و شکرگزاری آگاهانه و مستمر، نمونه هایی از این رویکرد تلفیقی هستند که می توانند به افراد جامعه برای مدیریت افکار منفی و دستیابی به آرامش روان یاری رسانند.
نتایج مطالعه موردی نیز، شاهدی بر اثربخشی رویکرد تلفیقی مقاله ارائه داد و نشان داد که ترکیب راهبردهای معنوی و شناختی - رفتاری می تواند بهبودی چشمگیری در اضطراب ایجاد نماید. بااین حال، باید توجه داشت که این پژوهش، گامی آغازین در این مسیر است و نیاز به پژوهش های بیشتر و دقیق تر برای تایید و توسعه یافته های آن وجود دارد.
در پایان، بر ضرورت گفتگوی بین رشته ای میان علوم دینی و علوم اعصاب تاکید می ورزیم. این گفتگو، می تواند به درک ژرف تر ابعاد گوناگون سلامت روان و ارائه راهکارهای جامع تر و موثرتر برای ارتقای آن منجر شود. پیشنهاد می شود پژوهش های آتی، به بررسی اثرات بلندمدت عبادات اسلامی (مانند نماز و روزه) بر نوروپلاستیسیتی و سلامت روان با بهره گیری از روش های تصویربرداری مغزی بپردازند. همچنین، انجام مطالعات تجربی بیشتر بر روی اثربخشی راهبردهای تلفیقی ارائه شده در این مقاله، می تواند به اعتباربخشی و کاربردی سازی آن ها کمک کند. امید است این مقاله، گامی کوچک در جهت ارتقای سطح آگاهی جامعه نسبت به اهمیت سلامت روان و ظرفیت های سترگ آموزه های اسلامی در این زمینه باشد و مسیر را برای پژوهش های بیشتر و اقدامات عملی موثرتر در این حوزه هموار سازد.
مراجع و منابع این Preprint: