Islamic Thought Under Quantum Scrutiny: An Analysis from Allamah Tabataba'i's Philosophical Perspective
This Preprint With 12 Page And PDF Format Ready To Download
- Certificate
- I'm the author of the paper
Export:
Document National Code:
Index date: 7 March 2025
Islamic Thought Under Quantum Scrutiny: An Analysis from Allamah Tabataba'i's Philosophical Perspective abstract
Islamic Thought Under Quantum Scrutiny: An Analysis from Allamah Tabataba'i's Philosophical Perspective Keywords:
Islamic Thought Under Quantum Scrutiny: An Analysis from Allamah Tabataba'i's Philosophical Perspective authors
دبیر رسمی آموزش و پرورش شهرستان خلخال، استان اردبیل
مقدمه/پیشینه تحقیق
مسئله ی نسبت و نسبت سنجی میان دو قلمرو سترگ و بنیادین معرفت بشری، یعنی علم و دین، از دیرباز ذهن اندیشمندان و فرهیختگان تمدن های مختلف را به خود مشغول داشته است (باربور، 1385: 15). در پهنه ی تاریخ اندیشه ی اسلامی نیز، فلسفه ی علم به منزله ی شاخه ای حیاتی و بالنده از درخت تناور حکمت، همواره جایگاهی رفیع و ممتاز را به خود اختصاص داده و تلاش مستمر برای فهم و تبیین نسبت میان منابع گوناگون معرفت، به ویژه عقل، وحی و تجربه، به عنوان یکی از دغدغه های اصلی آن رخ نموده است (گلشنی، 1380: 23). در این بستر تاریخی، ظهور نظریه ی انقلابی کوانتوم در اوان قرن بیستم میلادی، با ارائه مجموعه ای از مفاهیم و اصول بدیع و اغلب مغایر با شهود عرفی و عقل متعارف، افق های تازه ای را در این عرصه ی خطیر گشوده و درعین حال، چالش های ژرف و بنیادینی را پیشروی سنت فلسفی اسلامی قرار داده است (کوهن، 1387: 125). این چالش ها که به طور خاص در مفاهیم و اصولی همچون اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، پدیده ی درهم تنیدگی کوانتومی و نقش تعیین کننده ی ناظر در فرایند اندازه گیری متبلور می گردند، مستلزم بازاندیشی و ژرف کاوی در مبادی هستی شناختی و معرفت شناختی فلسفه ی علم کلاسیک، و تلاش برای یافتن چارچوب های مفهومی نوین به منظور فهم و تفسیر جهان غریب و شگفت آور کوانتومی هستند (ویلر و زورک، 1983: 5).
از جمله مهم ترین پرسش های فلسفی که از دل نظریه ی کوانتوم سر برآورده اند، می توان به این موارد اشاره نمود: آیا می توان جهان در بنیادی ترین لایه های خود را ذاتا تصادفی و تابع احتمالات دانست، یا آنکه در پس این ظواهر بی نظم، نظمی عمیق تر و پنهان تر نهفته است؟ آیا مفهوم سنتی علیت که بر جبرگرایی و قطعیت روابط علی و معلولی استوار است، همچنان در قلمرو کوانتوم معتبر و کارآمد است، یا باید تعریفی نو و گسترده تر از علیت ارائه نمود که با ویژگی های منحصربه فرد جهان کوانتومی سازگار باشد؟ و بالاخره، نقش و جایگاه آگاهی و ذهن ناظر در ساختار و فرایندهای بنیادین واقعیت فیزیکی چیست و آیا می توان آگاهی را به عنوان عاملی فعال و تاثیرگذار در تعین و شکل گیری پدیده های کوانتومی در نظر گرفت؟ (بل، 2004: 78)
این پرسش های بنیادین که ریشه در ژرف ترین لایه های نظریه ی کوانتوم دارند، برای سنت فلسفه ی اسلامی که بر اصولی استوار همچون اصل علیت، نظام مندی غایی جهان هستی و جایگاه رفیع عقل در فهم حقایق وجود تاکید دارد، از اهمیتی دوچندان برخوردارند. در این میان، اندیشه ی فلسفی علامه سید محمدحسین طباطبایی (ره)، به عنوان یکی از ارکان اصلی و چهره های شاخص حکمت متعالیه ی صدرایی در عصر معاصر، به واسطه ی جامعیت، عمق و اصالت فکری، و نیز توجه توامان به مبادی عقلانی و وحیانی، از ظرفیتی بی بدیل برای مواجهه، تحلیل و پاسخ گویی به این دست چالش های نوپدید برخوردار است.
مقاله حاضر، با انگیزه ی کاوش در امکان پاسخ گویی دستگاه اندیشه ی اسلامی، به ویژه از منظر ژرف نگرانه ی علامه طباطبایی، به پرسش های فلسفی برآمده از نظریه ی کوانتوم نگارش یافته است. مسئله ی اصلی پژوهش، این گونه قابل صورت بندی است: "آیا حکمت متعالیه، آن گونه که در آثار و آرای علامه طباطبایی تبیین گشته، چارچوبی مفهومی و فلسفی مناسب برای فهم و تفسیر معضلات هستی شناختی و معرفت شناختی فیزیک کوانتوم ارائه می نماید؟" به منظور پاسخ گویی نظام مند به این پرسش کلیدی، رویکرد تحلیلی-تطبیقی به عنوان روش شناسی اصلی پژوهش برگزیده شده و با اتکا به مطالعه ی عمیق و دقیق در آثار و اندیشه های علامه طباطبایی و تبیین مفاهیم بنیادین و محوری نظریه ی کوانتوم، امکانات و محدودیت های تعامل و هم افزایی میان این دو حوزه ی معرفتی مورد ارزیابی انتقادی قرار خواهد گرفت. غایت نهایی این نوشتار، نشان دادن این مهم است که گفت وگو و تعامل سازنده و روش مند میان فلسفه ی اسلامی و فیزیک کوانتوم، نه تنها به غنای روزافزون و پویایی مستمر سنت فلسفی اسلامی منتهی می گردد، بلکه می تواند افق های نوینی را در فهم و تبیین مسائل بنیادین حوزه ی فلسفه ی علم و دین فراروی اندیشمندان و پژوهشگران معاصر بگشاید.
نتیجه گیری
تحلیل تطبیقی اندیشه ی فلسفی علامه طباطبایی (ره) و یافته های شگفت آور نظریه ی کوانتوم، موید این نکته ی اساسی است که حکمت متعالیه، به عنوان نظام فلسفی جامع و ژرف اندیشانه ی بنیان نهاده شده توسط صدرالمتالهین شیرازی و تبیین گشته توسط علامه طباطبایی، با اتکا به مبادی انعطاف پذیر، وحدت نگر و عمیق خود، ظرفیت های بالقوه و قابل توجهی را برای گفت وگو، تعامل سازنده و حتی هم افزایی معرفتی با علم مدرن، و به ویژه با نظریه ی کوانتوم داراست. نظام "تشکیک وجود"، امکان فهم سطوح مختلف واقعیت کوانتومی و رفتار به ظاهر پارادوکسیکال ذرات را فراهم می سازد. این نظام فلسفی، با ارائه یک هستی شناسی سلسله مراتبی، به ما امکان می دهد تا جهان کوانتومی را در جایگاه مناسب خود در ساختار کلی هستی درک کنیم. مفهوم گسترده تر "علیت وجودی"، امکان انطباق مفهوم علیت سنتی با پدیده های غیرقطعی و پیچیده ی کوانتومی را فراهم می آورد و نشان می دهد که علیت در سطح بنیادین جهان، می تواند صور گوناگونی داشته باشد و به جبرگرایی کلاسیک محدود نشود و مفهوم سترگ "علم حضوری"، می تواند چارچوبی نظری و فلسفی برای فهم نقش آگاهی و ذهن ناظر در واقعیت فیزیکی ارائه دهد و ما را از تقلیل آگاهی به پدیده ای صرفا مادی و ثانویه باز دارد؛ بنابراین، می توان گفت که فلسفه ی اسلامی، نه تنها با یافته های فیزیک کوانتوم در تعارض نیست، بلکه می تواند به عنوان یک "چارچوب فرانظری" (Meta-theoretical Framework) برای تفسیر و فهم عمیق تر این یافته ها عمل کند و به غنای فهم ما از هر دو حوزه بیفزاید.
بااین حال، باید به برخی محدودیت ها، چالش ها و ابهامات احتمالی فراروی این رویکرد نیز توجه داشت. مفهوم "علیت کلاسیک" در فلسفه ی علامه طباطبایی که عمدتا بر جبرگرایی و ضرورت ذاتی روابط علی و معلولی استوار است، ممکن است به طور کامل و بی هیچ گونه تعدیل و تفسیر مجدد، با "اصل عدم قطعیت کوانتومی" سازگار نباشد و نیاز به بازاندیشی و انطباق سازی دقیق تری داشته باشد. این بازاندیشی، مستلزم تلاش برای یافتن تعریفی گسترده تر و انعطاف پذیرتر از علیت است که بتواند هم جبرگرایی و قطعیت را در سطوح کلان و نظام مند جهان هستی حفظ کند، و هم احتمالیت و عدم قطعیت را در سطوح خرد و کوانتومی تبیین نماید. همچنین، شایان ذکر است که شخص علامه طباطبایی، به طور مستقیم و تفصیلی به مسائل و چالش های فلسفی برآمده از نظریه ی کوانتوم نپرداخته اند و ازاین رو، پژوهش های بیشتری به منظور توسعه، تعمیق و نظام مند ساختن این گفت وگو و هم افزایی معرفتی ضروری به نظر می رسد. این پژوهش ها، باید بادقت و ظرافت بیشتری به بررسی تطبیقی مفاهیم و اصول فلسفی حکمت متعالیه و نظریه ی کوانتوم بپردازند و به دنبال یافتن نقاط هم پوشانی و افتراق، و امکانات و محدودیت های تعامل این دو حوزه باشند.
برای پژوهش های آینده، پیشنهاد می گردد که ضمن مطالعه ی دقیق تر آثار علامه طباطبایی و فیزیک کوانتوم، از آرای دیگر فلاسفه ی اسلامی معاصر، به ویژه اندیشه های حکمی آیت الله عبدالله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) که به مسئله ی "علم دینی" و رابطه ی فلسفه و علم پرداخته اند، نیز بهره گرفته شود. همچنین، تعامل، تبادل نظر و همکاری روش مند و نظام مند با فیزیک دانان، متخصصان فلسفه ی علم و پژوهشگران حوزه ی علوم شناختی، می تواند به غنای روزافزون این دست پژوهش های بین رشته ای و رفع ابهامات، کاستی ها و شبهات احتمالی کمک شایانی رساند. در نهایت، امید است که این مقاله، به مثابه گامی کوچک و نخستین در مسیر بس دشوار و پر فراز و نشیب گفت وگوی انتقادی و سازنده میان فلسفه ی اسلامی و نظریه ی کوانتوم، مورد عنایت و استقبال پژوهشگران و اندیشمندان حوزه ی فلسفه ی علم و دین قرار گرفته و انگیزه ای برای امتداد، تعمیق و غنابخشیدن به این تلاش علمی و معرفتی سترگ و ضروری باشد و در آینده، شاهد پژوهش های جامع تر و عمیق تری در این زمینه باشیم.
مراجع و منابع این Preprint: