این پژوهش با رویکردی میانرشتهای، نقش تحولآفرین آموزههای عرفانی را در طراحی برنامههای
تربیت اخلاقی دانشآموزان بررسی میکند. از طریق تحلیل محتوای کیفی متون عرفانی شرق و غرب (مانند آثار مولوی، اکهارت، و سهروردی) و مطالعه تطبیقی تجربههای آموزشی در ایران، ژاپن، و فنلاند، نشان میدهد که مفاهیمی چون خودشناسی، وحدت وجود و عشق فرافردی، پایه های نظری مناسبی برای پرورش اخلاقی پایدار فراهم میکنند. یافته ها تاکید دارند که این آموزهها با تقویت همدلی، مسئولیت پذیری، و تفکر انتقادی، نه تنها فضیلتهای فردی را نهادینه میکنند، بلکه
مهارتهای اجتماعی دانشآموزان را در مواجهه با چالشهای جهان چندفرهنگی (مانند مصرفگرایی و تعارضات اخلاقی) ارتقا میدهند. این مطالعه با نقد رویکردهای صرفا عقلانی-دستوری در
تربیت اخلاقی (Noddings, ۲۰۰۲)، الگویی کاربردی پیشنهاد میکند که در آن فعالیتهایی مانند تمرینهای توجهآگاهی مبتنی بر سکوت درونی (Kabat-Zinn, ۱۹۹۴)، بازخوانی متون عرفانی در قالب گفتگوهای سقراطی و **پروژههای خدمترسانی جمعی، جایگاه محوری دارند. نتایج، ضرورت بازتعریف برنامههای درسی با الهام از حکمتهای عرفانی را آشکار میسازد؛ رویکردی که پلی میان عقلانیت مدرن و معنویت تاریخی ایجاد میکند و پاسخگوی بحرانهای اخلاقی عصر حاضر است. این پژوهش به عنوان گامی نخست، چارچوبی برای بومیسازی برنامه های تربیتی در جوامع با پیشینه عرفانی غنی (مانند ایران) ارائه میدهد و لزوم پژوهشهای آینده در زمینه اجرا و ارزیابی این مدلها را خاطرنشان میکند.