انسان معاصر اگرچه با شتابی فزاینده مرزهای دانش و تکنولوژی را در می نوردد و قادر به تجربه شیوه های زندگی ( Lifestyles ) مورد نظر خود است اما در مقابل محطط های طبطعی موافق باطبع و سرشت وجودی خود را به طرز غیرقابل باوری مورد تعرض قرار داده و به تدریج از دست می دهد. این در حالیست که همراه با رشد شتابان مدرنیزاسیونعطش و نهاز او را برای آرام گرفتن در محیط هایی که بکارت آنها حفظ شده و همواره مامنی برای او بوده اند ،افزوده شدهاست.حال اگر روند سرع تجهیز انسان به یافته های علمی و فراورده های تکنولژیکی را به عنوان نیمه ای اززندگی او امری قهری بدانهم سوالی که بوجود می آید اینست که چگونه می توان نیمه ای دیگر از زندگی را ،پناه بردن و آرام گرفتنوی در محیط هایی در نظر گرفت که مداخلات انسانی در آنها محدود و در چارچوب نگرشی پایدار باشد.به بیانی دیگر اگرنگاه با طبیعت بودن را یایگزین نگاه بر طبیعت بودن نماییم نخست مامن همهیشگی و حقیقی انسان را حفظ و حراستنموده ایم و دوم آنکه پذیرش و تحمل مدرنیزاسیون و ماشینیسم را ممکن ساخته ایم.حصول نتایج فوق مستلزم ارائه برنامههای و اتخاذ سهاست هایی دوراندیشانه است که موضوع
فراغت و تفرج انسان شهری زده را در بسترهای مساعد و دارایپتانسیل یستجو و عملیاتی نماید در سطور فوق اشاره ای کوتاه به مفهوم پایداری شد که نیازمند توضیح و طرح دیدگاهی خاص است پایداری را اگر غایت اندیشی انسان برخوردار از شعور و اراده بدانیم ،نقطه آغازین رسیدن به این مطلوب چیست؟ به نظر می رسد هرتدبهر و اقدامی که بخواهد و بتواند گامی در جهت نیل به پایداری باشد باید از خود انسان شروع شود. به بیان دیگر انسانپایدار به لحاظ نگرش و روش می تواند منشا پایداری محهط خود شود. یعنی انسانی که پایداری محیط خود را جستجومی کند باید آن را به صورت نگرش و گرایش در تمامی ابعاد و حوزه های کالبدی ،محیطی ، اجتماعی اقتصادی وغیره تسری و تعمیم دهد