زیست جهان روزانه ی ما از «پدیدارها»ی عینی تشکیل یافته است. از مردم، حیوانات، گل ها، شهرها و خانه ها و فصل ها و...، اما پدیدارهای نامحسوس تری همچون احساسات را نیز شامل می شود. اینها همان امور واقعی هستند، همانها که «درونمایهی» وجود ما است. چیزهای عینی که جهان واقع ها را میسازند به گونه ای پیچیده و شاید متناقض به همدیگر وابسته اند. و میتوان چنین گفت که بعضی از پدیدارها «محیطی» برای پدیدارهای دیگر شکل می دهند. در پارادایم های نظری، چارچوب های ایدئولوژیکی بحث های درونمایه ای را سازمان می دهند. و
پدیدارشناسی از جمله پارادایمهای اصلی است که از دیگر رشته ها وارد شده و نظریه معماری را شکل می دهد. به وضوح منظور از
مکان چیزی بیش از جایگاه تجریدی است. منظور کلیتی است که از چیزهای عینی ساخته شده است و خصلت محیطی را تعیین میکند که اساس
مکان است. هدف از این مقاله این است که آموزه های
پدیدارشناسی را در حوزه فضای عملکردی همچون فضای آموزشی، مورد ارزیابی قرار دهیم. و پرسش اصلی در این مقاله این است که آیا با تکیه بر تفکر
پدیدارشناسی می توان حس
باشیدن در
مکان را برای حوزه های عملکردی چون فضای آموزشی، تعریف کرد؟ و آیا انعطاف پذیر بودن فضا بر احساس تعلق به آن را و در
مکان زیستن را، خدشه دار میکند؟ برای پاسخ به پرسش ها این مقاله بر آن است که با مروری بر تعاریف نظریه های موجود در مورد
پدیدارشناسی و مکان، بتواند فضایی عملکردگرا چون
فضای آموزشی را، مکانی جهت زیستن و باشیدن، تعریف کند. روش تحقیق در پیش گرفته شده، روش توصیفی-تحلیلی است و گردآوری داده ها به شکل اسنادی و میدانی بوده است. نتایج بررسی گویای اصل بودن و زیستن در فضایی انسان ساخت است، که این ساختن
مکان ها معماری نامیده میشوند و انسان به واسطه بنا نهادن، به معناها حضور عینی می بخشد بدین ترتیب جهان زندگی روزانه ای او به فضایی معنادار تبدیل می شود که میتواند در آن باشد.