جایگاه امروزی معماری، بی شک اهمیتی شگرف و چشمگیرتر از تمام دوران های تاریخ دارد و این موضوعی است که از حیث ارزش نهفته در آن، تامل و درنگ بیشتری را می طلبد و این به هیچ وجه اتفاقی نیست. افزایش جمعیت، رشدسریع تکنولوژی و عدم تناسب آن با محیط زیست، برهم خوردن خلوت انسان ها، کوچک شدن فضاهای شخصی وکمرنگ شدن مرز قلمروها ، موجب تغییرات وسیع و برهم خوردن شرایط طبیعی در فرد و اجتماع در بسیاری از نقاط جهان گردیده است. همواره مشکل است که برای مسئله ای که به صورت مجرد مطرح می شود، پاسخ بیابیم. می توان پیکر کلاسیک معبد پانتئون، میدان سن مارکر، گنبد طلاییکاخ کرملین و... را به خاطر آورد و در یک رابطه ی مستقیم قرار داد و پاسخ گفت، اما ناگهان توجه ما به مکان های دیگر معطوف می شود. از جمله:تجمل غیرانسانی کاخ های فرمانروایان گذشته ، زندان های اروپای قرون وسطی، یکنواختی و بی شکلی ساختمان های جدید. و این قیاس های بلا تشبیه دقیقا درنقطه ای هستند که تمام تصورات و پیشفرض ها مورد بی اعتمادی و تردید قرار می گیرند و همین جاست که موضوع مورد بحث شکل می گیرد: معماری،
انسانگرایی و رابطه ی آنها اصل قضیه این است که
معماری و روند پژوهش در محیط فراگیرنده ی انسان، از این پسفقط در حوزه یک همکاری وسیع با دیگر ارگان ها و افراد و نیز ایجاد حس تعلق ممکن خواهد بود. در این پژوهش با استفاده از روش تحقیق کیفی، مطالعات کتابخانه ای بهبررسی عناصر فضاهای
معماری موجود در شهر ها و اثر آنها بر روانشناخت افراد در محیط زندگی اش همچنین رابطه بین
معماری و
انسانگرایی پرداخته می شود.