در سرزمین ما ،نشانه های به جا مانده از حوادث ، اشاره به این دارند که
ادبیات از سده های بسیار دور ،محکم واستوار بر فراز همه رفتارهای اجتماعی ما ایرانیان سایه ای سیمرغ وار داشته است قطعات ادبی، مانند صورت مساله
معماری از اواسط دهه 1970 تا اواخر دهه 1980 مورد توجه بسیاری قرار گرفته بود. آنها از اولویت های عملی معماری، دست به ساخت گزیده هایی زدند که آنها را میتوان با ارزش هنری شان به عنوان قطعات ادبی تلقی کرد.معماری در گسترده ترین مفهوم خود هر اثری که انسان بر اساس نیازش در
طبیعت بیافریند را شامل می شود. به گفته فلامکی این آفرینش که باعث دگرگونی محیطی که در آن به وجود آمده می شود خود نیز به تدریج دگرگون می گردد و شکل ظاهری و کاربردهایش صورتی متفاوت می یابند .ورود به مبحث پدیده های هنری فرهنگی و یافتن بنیادهای -مشترک و ارتباط بین این پدیده ها نیز سابقه دیرین بین اندیشمندان دارد و متناسب با تکامل هر یک ، رویکرد نقادان و مفسران ، بسیار گوناگون و حتی نقیض یکدیگر است .مطالعه تطبیقی بین
معماری و
ادبیات علی الخصوص شعر ، مستلزم ورود به هر دو عرصه است و سپس ارایه وجوه یگانگی و بعضا افتراق این دو هدف از تحقیق حاضر به دست آوردن تعاملات
معماری و
ادبیات است.سوال تحقیق حاضر این است که کالبد و فضای
معماری چه تشابهاتی با
ادبیات دارد و این فرضیه مبنای کار قرار گرفته است که علاوه بر تشابهات
ادبیات و
معماری هریک از این دو برای دیگری ارزش الهام بخشی دارد روش تحقیق به روش پیمایشی و با استفاده از منابع اسنادی کتابخانه ای است. در نهایت رسیدن به تشابهات
معماری و
ادبیات و بیان کردن تعاملات و مشابهات آنها با هم است