تعلیم و تربیت همواره ازحساس ترین وظایفی است که انسان های فرهیخته آن را برعهده خود ضروری می یابند و هریک به گونه ای که مناسب حال مردم زمان بینند به انجام آن مبادرت می ورزند. ادبیات تعلیمی یکی از راه های شاخصی است که بسیاری از بزرگان جهان برای تربیت انسان ها برگزیده اند. مولانا در
مثنوی معنوی یکی از بهترین نمونه های ادبیات تعلیمی را بوجود آورده است و در آن بیش از هرچیز از مثال و حکایت برای انتقال معانی به مخاطب بهره برده است. او در راستای اهداف تعلیمی خود از اوردن هیچ مثالی که ذهن خواننده را به معنی مورد نظرش نزدیک کند پرهیز ندارد و آن را عیب نمی داند.
مولوی گاه دست به آوردن مثال هایی می زند که ممکن است خواننده ناآشنا با شیوه او را به گمان خطا بیاندازد و آن را ناشی از کژی اندیشه های وی بداند. در پژوهش حاضر با بررسی اجمالی چند حکایت مثنوی و بیان و تحلیل نظرات
مولوی در مورد ذکر تمثیلات و حکایت های تعلیمی، شیوه او در آوردن مثال ها مشخص شده و راه بهره بردن بهتر از آموزه های مثنوی ارایه شده است.
مولوی هر حکایت آموزنده را صرفا نقدحال خود و خواننده می داند و در افتادن به چند وچون تاریخی این داستان ها را نادرست می داند. یک دلیل مهم وجود این ویژگی در اندیشه او این است که وی همواره با نگاهی تاویلی به هر حکایت و سخن ساده می نگرد و در پس هر پدیده ای حقیقتی شگرف و معنادار را می جوید که پیش از او ذهن کمتر کسی به آن راه یافته است.