بی شک تکاپوی بی نهایت انسان، از آغاز تا امروز، جستجوی
حقیقت و کوشش برای دستیابی به
معناداری زندگی است. انسان برای رسیدن به این حقیقت، به جستجوی خدا پرداخت. او به قدرتی نیاز داشت که بتواند برای او معنا بیافریند. و خدا، برای انسان خاکی، منادی معنا شد. در این میان، خدا نیز برای آنکه انسان را از این
تناقض ذهنی نجات دهد، راهنمایانی از جنس خودشان برایشان برانگیخت تا در کوچه ی تاریک تردید و تناقض های دنیوی، چراغی در دست آنان نهاده باشد. با این وجود، هر چه زمان گذشت، تناقض های فکری انسان نیز در این باره بیشتر شد. او هر چه آگاه تر شد، در
حقیقت جهان بیشتر تردید روا داشت و از این رو، ده ها مکتب فکری و فلسفی خلق شد که هر یک راهی را برای رسیدن به معنا، و
حقیقت ارائه دادند. تکنولوژی نیز بر این آشفتگی فکر افزود. ما در این مقاله، با دلایلی از قرآن و سنت و همچنین با توجه به اندیشه های بزرگان اندیشه، به
حقیقت معناداری می پردازیم و بسترهای معنا ستیزی و
بیهوده انگاری را جستجو و راه حل هایی را که با آن بتوان از
پوچی و
بی معنایی گریخت را ارائه می کنیم.