انسان اولیه تاثیر کمتری بر
محیط زیست داشته است، اما افزایش جمعیت و بویژه پیشرفت تکنولوژی و عدم تناسب آن با
محیط زیست (تکنولوژی آلاینده ) و نیز تغییر سطح فرهنگ و تمدن انسان ها در طی دوران ها،بخصوص قرن بیستم و خصوصا نیمه دوم آن قرنو سرشار از تحولات سریع و بی سابقه در
محیط زیست جهان بود. اثرگذاری انسان بر طبیعت اطرافش به جایی رسیده که دارای ماهیت و اهمیت جهانی شده و متاسفانه این تاثیرات از سرعت سرسام آوری نیز برخوردار گردیده است. دیگر تقریبا هیچ زیستگاه یا اکوسیستم طبیعی در سطح زمین وجود ندارد که لااقل اندکی دستخوش تغییر نگردیده باشد. اما تحولات زیست محیطی زاییده فعالیت های بشری، اگرچه از دیرباز آغاز گردیده است اما هیچگاه به اندازه چند سال گذشته مورد توجه نبوده و قبلا به هیچ عنوان نگرانی های مجامع بشری در این رابطه این برداشت غیرقابل انکار به جایی رسیده که این فرض که زمین در حال بهبود است بیش از پیش نیازمند دفاع و توجیه است، در حالی که این فرض که کره زمین به خاطر خطرناکی در حال از بین رفت است، به هیچ یک از این دو رفتار نیازی ندارد! این قدر با بدبینی عجین نشده بود. با توجه به قدرت تفکر و تعقل انسان، چنین انتظار می رفت که بشر هر روز بیشاز گذشته به قرتی تبدیل شود که بتواند معیارهای ارزشمند
محیط زیست را حفاظت و بهبود بخشد اما بالعکس به نظر می رسد که انسان بطور روزافزون به نیرویی مقتدر تبدیل می شود که مایه ایجاد آشفتگی در بستر حیات خود و قطع ریشه های هستی اش می گردد.