شهروند تاثیرگذار انسانی است که زمانی که از فضای دانش آموزی و دانشجویی وارد فضای کار و زندگی میشود بتواند موفق و خوشبخت باشد و براساس و با تکیه بر این موفقیت خویش و رضایت درونیای که از خود دارد بتواند بر محیط پیرامونش، بر انسان های جامعه دور و برش تاثیر مثبت گذاشته و در واکنش آن تاثیر مثبت بگیرد و در این واکنش رفت و برگشتی بتواند این کنش و واکنش را تقویت کند و یک حلقه مثبت قرار دهد و بتواند از اینکه میتواند این چنین بر محیط اطرافش اثر مثبت میگذارد احساس رضایت و خوشبختی و موفقیت بیشتری کند و به دنبال آن باز تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد و به دنبال تاثیرگذاری بیشتر، احساس موفقیت و خوشبختی بیشتر را در یک حلقه مثبت به جریان بیندازد تا آنها همدیگر را تقویت کنند و در آن حلقه مثبت پیش رود.تا حدی میتوان اینطور بیان کرد که موفقیت در نتیجه سیستم آموزشی صحیح و خوشبختی و رضایت درونی در نتیجه سیستم پرورشی درست، در مورد یک انسان به جریان میافتد. گرچه موفقیت یکی از لوازم برای خوشبختی بوده و میتوان گفت پیشنیاز و شرط لازمه خوشبختی است اما شرط کافی برای خوشبختی نیست. اگر کسی بخواهد احساس خوشبختی کند باید به خوبی پرورش پیدا کرده باشد، بداند و در وجودش نهادینه شده باشد که چگونه خوشبخت باشد و از خودش رضایت درونی داشته باشد و تصویر درونی از خودش، یک تصویر مثبت و موفق و با حال خوب باشد.لازمه دستیابی به اوج موفقیت، قرارگیری فرد در یک شرایط تعادلی برای یادگیری و رشد است؛ همانگونه که شرط اصلی خوشبختی پرورش فرد در حالت تعادل است. دو اصل موفقیت و خوشبختی که حاصل رشد در شرایط تعادلی است، اصلی ترین عامل برای تبدیل شدن یک فرد به عنوان یک شهروند تاثیرگذار است.اگر بخواهیم یک کودک، خردسال یا نوجوانی که مسیر آموزش و پرورش را طی میکند به درختی تشبیه کنیم، میتوانیم آموزش را که پیش نیاز موفقیت است به تنه آن درخت و پرورش را که پیش نیاز خوشبختی و رضایت درونی است به شاخههای آن درخت تشبیه کنیم و اینطور بیان کنیم که یک انسان زمانی در تعادل است که هم تنه تنومند و هم شاخه های برومند و قوی و متناسبی داشته باشد به نحوی که یک درخت با تنه، شاخه، برگ و میوه تمام عیار باشد و در واقع به این طریق وقتی به آن درخت مینگریم میگوییم در تعادل است.