«وقتی قانون می میرد، غریزه حکم می راند»

26 آذر 1404 - خواندن 4 دقیقه - 32 بازدید



هوالمصور

مرثیه ای برای سقوط؛ نقد قسمت اول از فصل دوم سریال «وحشی»

«وقتی قانون می میرد، غریزه حکم می راند»

هومن سیدی در آغاز فصل دوم «وحشی»، مخاطب را نه به یک تماشای سرگرم کننده، بلکه به یک «حبس نفس» دعوت می کند. پس از یک وقفه پنج ساله (در جهان داستان)، ما با داوود اشرفی (جواد عزتی) روبرو هستیم که دیگر آن کارگر ساده دل و مستاصل فصل قبل نیست؛ او اکنون تکه ای از خود زندان شده است. این اپیزود، تصویرگر دقیق لحظه ی استحاله است؛ لحظه ای که «انسان» برای بقا، «وحشی» بودن را انتخاب می کند.

۱. فلسفه ی زمان و توقف: پنج سال در برزخ
پرش زمانی پنج ساله، هوشمندانه ترین تمهید فیلمنامه است. در حالی که جهان بیرون به راه خود ادامه داده (رها جهانشاهی ازدواج کرده و زندگی جریان دارد)، زمان برای داوود منجمد شده است. این تضاد زمانی، بنیان تراژدی فصل دوم را می سازد. داوود مثل موجودی که از عصر یخ بندان بیدار شده، با واقعیتی روبرو می شود که در آن جایی ندارد. تماس تلفنی او با رها و شنیدن خبر ازدواجش، تنها یک شکست عشقی نیست؛ بلکه اعلام رسمی «مرگ اجتماعی» داوود است. او می فهمد که نیکی و درستکاری (که رها نماد آن بود) دیگر متعلق به او نیست.

۲. سکانس حمام: آناتومی بی تفاوتی
تکان دهنده ترین لحظه ی این قسمت، سکانس مرگ در حمام زندان است. سیدی با کارگردانی سرد و بی رحمانه، داوود را نشان می دهد که نظاره گر جان دادن یک انسان است. اینجا دیگر خبری از آن داوود وحشت زده ی فصل اول نیست که از قتل غیرعمد می هراسید. سکوت و انفعال او در برابر مرگ، نشانه ی پیروزی «غریزه» بر «اخلاق» است. زندان، کارکرد اصلاحی خود را از دست داده و به کارخانه ی تولید هیولا تبدیل شده است. این سکانس، مانیفست فصل دوم است: در جنگل، ترحم مساوی با مرگ است.

۳. عدالت کالایی شده: معامله با شیطان
ورود شخصیت مرموز «آقای نیک» و تلاش داوود برای جور کردن پول دیه، نقدی گزنده به سیستم قضایی است که در آن «آزادی» کالایی قابل خرید و فروش است. داوود برای خریدن جانش، باید روحش را بفروشد. استیصال او برای تماس با بیرون و چنگ انداختن به هر ریسمانی، تصویرگر انسانی است که سیستم او را به گوشه ی رینگ برده و حالا تنها راه نجاتش، نه قانون، بلکه «قانون شکنی» یا معامله های زیرزمینی است.

۴. فرم و اجرا: سمفونی سایه ها
بازی جواد عزتی در این فصل، مینی مال تر و درونی تر شده است. او با نگاه های تهی و کلمات بریده بریده، مردی را بازی می کند که «امید» را قی کرده است. قاب بندی های هومن سیدی و استفاده از نورهای کم رمق در فضای زندان، حس خفگی را به مخاطب منتقل می کند. دوربین نه به عنوان ناظر بی طرف، بلکه مانند یک هم سلولی، تنگنای فیزیکی و روانی داوود را به رخ می کشد.

جمع بندی:
قسمت اول فصل دوم «وحشی»، وعده ی یک سقوط تمام عیار را می دهد. اگر فصل اول درباره ی «گناهکار شدن یک بی گناه» بود، فصل دوم درباره ی «هیولا شدن یک گناهکار» است. هومن سیدی با شروعی کوبنده، به ما یادآوری می کند که وقتی جامعه و قانون راه های بازگشت را می بندند، تولد یک «وحشی» اجتناب ناپذیر است.

مصطفی لطفی.وکیل دادگستری