الگوهای روان شناختی شبکه های جرم سازمان یافته چهارچوبی برای تحلیل چندسطحی رفتار مجرمانه دکتر حسام الدین رحیمی

27 آذر 1404 - خواندن 21 دقیقه - 20 بازدید

الگوهای روان شناختی شبکه های جرم سازمان یافته:

چهارچوبی برای تحلیل چندسطحی رفتار مجرمانه

دکتر حسام الدین رحیمی

A Multilevel Analytical Framework for Understanding Criminal Decision‑Making and Collective Behavior


 


گواهی ارائه شده ناظر بر پذیرش نهایی (Final Acceptance) مقاله برای درج در مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی «مطالعات حقوقی و قضایی» است که در شهر هانوفر آلمان برگزار شده است. به کارگیری عبارات صریحی همچون finalized for admission و will be in proceedings دلالت آشکار بر اتمام فرآیند داوری علمی و قطعیت پذیرش دارد. از منظر دانشگاهی، این نوع سرتیفیکیت از حیث اعتبار شکلی و ماهوی، در رده پذیرش های قطعی قرار می گیرد و برای مقاصد رسمی، پژوهشی و ارتقایی قابل استناد است.


عنوان مقاله حاکی از رویکردی میان رشته ای و نوین در تحلیل تصمیم گیری کیفری است که با عبور از تبیین های تک سطحی، به بررسی هم زمان ابعاد فردی، نهادی و جمعی رفتار مجرمانه می پردازد. تمرکز بر «چارچوب تحلیلی چندسطحی» نشان می دهد که مقاله در امتداد ادبیات جدید حقوق کیفری، جرم شناسی و تحلیل رفتار جمعی قرار دارد و قابلیت پیوند با مباحث سیاست جنایی، پیشگیری اجتماعی از جرم و تحلیل ساختاری تصمیمات کیفری را داراست. این جهت گیری علمی، ارزش افزوده نظری مقاله را نسبت به پژوهش های کلاسیک افزایش می دهد.


از حیث شکلی و امنیتی، سرتیفیکیت واجد عناصر مهم اعتبارسنجی از جمله کد مقاله، تاریخ صدور، QR Code، امضاهای رسمی و درج نهادهای نمایه ساز علمی است که امکان راستی آزمایی آن را فراهم می آورد. درج نام پایگاه هایی نظیر CIVILICA، ISC و اشاره به Scopus (در سطح کنفرانس یا Proceedings) نشان دهنده تلاش برگزارکننده برای تبعیت از استانداردهای نشر علمی بین المللی است. مجموع این عناصر، گواهی حاضر را به سندی معتبر و قابل ارائه در پرونده های دانشگاهی، پژوهشی و مدیریتی تبدیل می کند.

 

================================================

الگوهای روان شناختی شبکه های جرم سازمان یافته چهارچوبی برای تحلیل چندسطحی رفتار مجرمانه


دکتر حسام الدین رحیمی

استاد حقوق کیفری بین الملل دانشگاه های تهران

hesamoddinrahimi@gmail.comچکیده

شبکه های جرم سازمان یافته طی دهه های اخیر از الگوهای رفتاری خطی و ساده فاصله گرفته و به ساختارهایی پیچیده، سیال و چندلایه تبدیل شده اند. این تحول موجب شده روان شناسی کیفری، به عنوان یکی از کارآمدترین ابزارهای فهم رفتارهای مجرمانه، به سمت «تحلیل چندسطحی» و استخراج «الگوهای روان شناختی» حرکت کند؛ الگوهایی که در سطوح فردی، میان فردی و ساختاری قابل ردیابی هستند و می توانند به عنوان شاخص های پیش بینی گر در فهم، مهار و کنترل شبکه های سازمان یافته مورد استفاده قرار گیرند. این پژوهش با اتکا به رهیافت ترکیبی داده محور شامل تحلیل اسنادی، مرور نظام مند پژوهش ها، و مدل سازی رفتاری مبتنی بر ۳۸ پرونده کیفری تلاش می کند چارچوبی جامع برای شناسایی و تحلیل این الگوها پیشنهاد کند.

یافته ها نشان می دهد که شبکه های سازمان یافته دارای «هسته روانی مشترک» هستند که از پنج مولفه اصلی تشکیل می شود: انسجام هیجانی درون گروهی، دشمن انگاری بیرونی، عقلانیت ابزاری، تقسیم نقش روان شناختی، و فرآیند مشروعیت بخشی داخلی. همچنین داده های این پژوهش آشکار می سازد که الگوهای روان شناختی نه تنها در سطح فردی (مانند انگیزه، هویت و ادراک خطر)، بلکه در سطوح میانی (روابط قدرت، وفاداری، تقویت اجتماعی) و ساختاری (کنترل شبکه ای، اقتصاد جرم، الگوهای انطباقی) نیز قابل استخراج است. تحلیل سه جدول اصلی پژوهش نشان می دهد که شاخص های شناختی–هیجانی در هسته شبکه تاثیر بیشتری بر پایداری و ظرفیت خشونت دارند تا عوامل صرفا اقتصادی.

این پژوهش با ارائه یک چارچوب چندسطحی و کاربردی، مسیر تازه ای برای تحلیل رفتار شبکه های جرم سازمان یافته می گشاید و می تواند در سیاست گذاری قضایی، پروفایل سازی پیشرفته و پیش بینی گری خطر به کار گرفته شود.

واژگان کلیدی: الگوهای روان شناختی، جرم سازمان یافته، رفتار مجرمانه، تحلیل چندسطحی، روان شناسی کیفری.

مقدمه

شبکه های جرم سازمان یافته در دهه های اخیر وارد مرحله ای از تحول ساختاری و کارکردی شده اند که الگوهای کلاسیک جرم شناختی دیگر توان تبیین آن را ندارند. این شبکه ها از ترکیب الگوهای غیرخطی، سازوکارهای سیال و قابلیت های انطباقی پیشرفته برخوردار شده اند؛ به گونه ای که تحلیل آن ها مستلزم عبور از نگاه تک عاملی و تمرکز بر معماری پیچیده ای است که در سطوح مختلف رفتار و تصمیم سازی عمل می کند. رشد اقتصاد غیررسمی و زیرزمینی، تنوع یابی ابزارهای خشونت، ادغام فناوری های نوظهور در زنجیره فعالیت های غیرقانونی، و شکل گیری ساختارهای شبه نظام مند موجب شده شبکه های مجرمانه به سامانه هایی با منطق درونی، حافظه جمعی و راهبردهای بقا تبدیل شوند.

در چنین بستری، روان شناسی کیفری نوین به ویژه در رویکردهای چندسطحی—برای تحلیل رفتار مجرمانه صرفا به ویژگی های فردی یا انگیزشی اکتفا نمی کند، بلکه سازوکارهای روانی و الگوهای شناختی را در سه سطح خرد ،میان ساختاری و کلان ساختاری مورد بررسی قرار می دهد. این سه سطح به صورت همزمان، شبکه را به عنوان یک «سامانه تصمیم گر» نشان می دهند که در آن، باورهای مشترک، احساس تعلق، الگوهای ترس و اعتماد، و قواعد ضمنی کنش جمعی نقش تعیین کننده در پویایی رفتار دارند.

در چارچوب جدید مطالعات جرم سازمان یافته، مفهوم «هسته روانی شبکه» جایگاهی محوری یافته است. این مفهوم بیان می کند که شبکه های مجرمانه صرفا اجتماع افراد با انگیزه های مجرمانه نیستند، بلکه در دل آن ها یک ساختار ذهنی–هیجانی بازتولیدشونده شکل می گیرد که نقش موتور ادراکی و تنظیم کننده رفتاری را ایفا می کند. هسته روانی شبکه، مجموعه ای از طرحواره های شناختی، قواعد هیجانی، مکانیسم های مشروعیت بخشی و الگوهای وفاداری است که بر تصمیم سازی جمعی اثر می گذارد و شبکه را در برابر تهدیدهای بیرونی مقاوم، و در برابر فرصت های مجرمانه حساس می سازد.

پژوهش حاضر با بهره گیری از داده های تجربی، تحلیل روان شناختی پیشرفته و مدل سازی چندسطحی، می کوشد این هسته روانی را شناسایی، ساختارمند و قابل عملیاتی سازی سازد. هدف اصلی آن است که نشان دهد رفتار شبکه ها نه محصول صرف روابط سلسله مراتبی یا منافع اقتصادی، بلکه برآیند معماری روانی پیچیده ای است که در تعامل با محیط، قواعد درونی و تجارب مشترک شکل می گیرد. در نتیجه، فهم رفتار مجرمانه در عصر جدید تنها زمانی ممکن است که این لایه پنهان، اما تعیین کننده، در مرکز تحلیل قرار گیرد.

روش تحقیق

روش تحقیق این پژوهش مبتنی بر یک رهیافت ترکیبی است که با هدف تبیین الگوهای روان شناختی در شبکه های جرم سازمان یافته و مدل سازی «هسته روانی شبکه» طراحی شده است. منطق انتخاب روش ترکیبی از آن جا ناشی می شود که رفتار شبکه های مجرمانه تنها با اتکا به داده های کمی یا کیفی به تنهایی قابل فهم نیست و نیازمند تطبیق تحلیل های ذهنی–هیجانی با ساختارهای عینی و داده محور است.


۶. تحلیل خوشه ای نهایی: سه تیپ شبکه جنایی

تحلیل خوشه ای نهایی، که بر اساس آرایه ۳۶ شاخص روان شناختی ساختاری در سه سطح MIC–MES–MAC و با بهره گیری از الگوریتم K-Means صورت گرفت، نشان داد که شبکه های جنایی در عمل نه در قالب یک پیوستار خطی، بلکه در قالب سه تیپ روانی سازمانی متمایز سازمان می یابند؛ تیپ هایی که در واقع بازتابی از نحوه سامان یابی هسته روانی شبکه و میزان نهادمندی سازوکارهای شناختی، هیجانی و مشروعیت بخشی در درون آن ها هستند. این سه تیپ از منظر ظرفیت بقا، شیوه های مدیریت تعارض، الگوهای وفاداری، و نحوه توزیع ریسک در شبکه، کیفیت های معنادار و پایدار از خود نشان می دهند.

۱. خوشه A: شبکه های با انسجام بالا (الگوی شبه فرقه ای / شبه نظامی)

خوشه A نمایانگر شبکه هایی است که در آن ها هسته روانی شبکه به مرحله ای از تثبیت و رسوب رسیده که قابلیت های تنظیم کننده آن بر کنش جمعی کاملا فعال شده است. این شبکه ها از حیث شناخت مشترک، هم ترازی هیجانی و وفاداری مبتنی بر هویت شبکه ای در بالاترین سطح قرار دارند. قواعد درونی نه صرفا هنجار، بلکه امر مقدر و بدیهی تلقی می شود؛ به بیان دیگر، شبکه در این سطح «اجتماع هیجانی» است و نه صرفا «بازار جنایت».

به همین دلیل، احتمال بقا در این خوشه به ۰.۹۱ می رسد و الگوی ساختاری آن بیشتر به گروه های شبه فرقه ای و شبه نظامی شباهت دارد؛ جایی که ترس مشترک به جای ایجاد گسست، نقش انسجام بخش ایفا می کند، و وفادارینه محصول ترس یا منفعت، بلکه نتیجه ادغام تدریجی فرد در پیکره روانی شبکه است.

در سطح MES این شبکه ها از بالاترین مقدار انسجام عاطفی برخوردارند و در سطح MAC، کنترل عمودی به صورت «نظم ضمنی» ظهور می کند، نه از طریق اجبار صریح.

۲. خوشه B: شبکه های نیمه منسجم با اعتماد شبکه ای ناپایدار

خوشه B در میانه طیف قرار دارد؛ جایی که هسته روانی شبکه ساخته شده اما تثبیت نشده است. تحلیل نشان می دهد که انسجام عاطفی متوسط و هنجارهای نیمه استقرار یافته، ساختاری تولید می کند که در آن اعتماد شبکه ای ناپایدار مهم ترین تعیین کننده رفتار جمعی است. در این تیپ، اعضا به اندازه کافی احساس تعلق دارند که شبکه را ترک نکنند، اما به اندازه کافی بی اعتماد هستند که تصمیمات را بر اساس محاسبه لحظه ای سود و زیان تنظیم کنند.

احتمال بقا در این خوشه ۰.۶۳ است؛ یعنی شبکه واجد ظرفیت بقاست، اما هر اختلال در سطح MES مثلا کاهش انسجام هیجانی یا افزایش تنش های ارتباطی می تواند آن را به سوی شکنندگی سوق دهد.

در سطح MIC، شناخت مشترک هنوز به آستانه هم رسوخ نرسیده و این موجب می شود شبکه در شرایط تهدید، رفتارهای واکنشی و ناپایدار از خود بروز دهد. در سطح MAC نیز سلسله مراتب شفاف نیست و افراد بیشتر تابع توازن لحظه ای قدرت هستند تا قواعد تثبیت شده.

۳. خوشه C: شبکه های شکننده و مستعد فروپاشی

خوشه C بیان گر شبکه هایی است که هسته روانی شبکه در آن ها تکوین نیافته یا از هم پاشیده است. نبود هم ترازی هیجانی، تنش های ارتباطی، منازعه بر سر منابع، و ابهام در قواعد درونی سبب می شود انسجام شبکه در پایین ترین مقدار قرار گیرد. تحلیل K-Means نشان می دهد که این خوشه کمترین همبستگی را میان شاخص های شناخت مشترک و انسجام هیجانی دارد، و این دقیقا همان نقطه ای است که هویت شبکه ای فرو می ریزد و روابط جای خود را به محاسبه گری لحظه ای و بی ثبات می دهد.

در چنین ساختاری احتمال بقا به ۰.۲۹ سقوط می کند و شبکه عملا در وضعیت «پیش فروپاشی» قرار دارد؛ هر تهدید خارجی می تواند به انفکاک، انشعاب یا خشونت درون گروهی منجر شود.

در سطح MIC سازوکارهای شناختی دچار گسست اند، در سطح MES هیجانات مشترک جای خود را به بی اعتمادی و اضطراب می دهند، و در سطح MAC هیچ نظم ضمنی یا ساختار کنترلی پایداری باقی نمی ماند. این خوشه نمونه ای از شبکه هایی است که بیشتر صورت شبکه دارند تا کارکرد شبکه.

نتایج نهایی خوشه بندی نشان می دهد که ساختار شبکه جنایی تنها زمانی پایدار می ماند که هسته روانی شبکه در سه سطح MIC–MES–MAC هم زمان فعال باشد. هرگونه اختلال در سطح هیجانی (MES) یا شناختی (MIC) ابتدا از طریق کاهش اعتماد شبکه ای بروز می کند، سپس انسجام را فرسوده می سازد، و نهایتا شبکه را به سمت تیپ C و فروپاشی سوق می دهد.

از این رو، تحلیل K-Means نه فقط یک طبقه بندی تجربی، بلکه شواهدی تجربی برای صدق مدل «شبکه به مثابه سامانه روان شناختی چندسطحی» فراهم می آورد؛ مدلی که نشان می دهد بقا، خشونت، قابلیت هماهنگی و ثبات شبکه ها مستقیما به معماری روانی مشترک اعضا وابسته است. این دسته بندی با نظریات محمدی درباره «درجات انسجام در شبکه های مخفی» هماهنگ است (محمدی، ۱۳۹۹).

۷. جمع بندی کلان تحلیل داده ها

تحلیل لایه ای داده ها نشان می دهد که پویایی درونی شبکه های جنایی تنها به واسطه متغیرهای ساختاری یا محاسبات منفعت محور فهم پذیر نیست؛ بلکه آنچه شبکه را به عنوان «سامانه ای روان شناختی» پایدار می کند، مجموعه ای از سازوکارهای هیجانی، شناختی و هویتی است که در قالب هسته روانی شبکه در سه سطح MIC–MES–MAC عمل می کنند. داده های تجربی استخراج شده از سه خوشه K-Means، امکان استخراج پنج گزاره بنیادی را فراهم می کند که هریک حامل مفهومی تازه در تبیین رفتار جمعی شبکه های جنایی است.

۱. گزاره نخست: سطح MES تعیین کننده ترین سطح برای پایداری شبکه است

تحلیل ها نشان می دهد که اگرچه ساختارهای شناختی (MIC) و قواعد کلان قدرت (MAC) اهمیت دارند، اما سطح هیجانی ارتباطی (MES)، محور پایداری شبکه است. شبکه تنها زمانی از فروپاشی مصون می ماند که تنش هیجانی، اعتماد میان فردی، و الگوی ارتباطی مشترک در آن تثبیت شده باشد. در واقع MES همان «ریتم عاطفی» شبکه است که انسجام عملی را تنظیم می کند. کوچک ترین اختلال در آن، اثر آبشاری ایجاد کرده و شبکه را از خوشه A به B و نهایتا C منتقل می کند. بنابراین، MES «سطح تنظیم گر» شبکه و پیشران اصلی بقاست.

۲. گزاره دوم: انسجام هیجانی مهم ترین عامل تولید هماهنگی خشونت است

خشونت سازمان یافته تنها زمانی قابلیت هماهنگی دارد که انسجام هیجانی به عنوان چسب روانی شبکه فعال باشد. داده ها نشان دادند که بالاترین ضریب همبستگی (r=0.81) میان «شناخت مشترک» و «هیجان مشترک» است؛ یعنی هماهنگی خشونت محصول توافق سرد شناختی نیست، بلکه نتیجه هم ترازسازی هیجانی است. این انسجام، خشونت را نه واکنش فردی، بلکه «کنش جمعی هماهنگ» می کند همان الگوی مشاهده شده در گروه های شبه فرقه ای با انسجام بالا (خوشه A).

۳. گزاره سوم: قواعد ضمنی نقش «سامانه حقوقی پنهان» را ایفا می کنند

در شبکه های جنایی، عمل کرد واقعی نظم و کنترل نه از قوانین رسمی، بلکه از قواعد ضمنی تثبیت شده نشات می گیرد؛ قواعدی که در سطح MIC و MES درونی شده و در سطح MAC همچون «سامانه حقوقی پنهان» عمل می کنند. این قواعد نه نوشته می شوند و نه آموزش رسمی دارند؛ بلکه از طریق تجربه عاطفی مشترک، تنبیه های نمادین، و هنجارسازی تدریجی منتقل می شوند. همین سامانه پنهان است که پیش بینی پذیری رفتاری، تبعیت خودانگیخته و نظم غیررسمی شبکه را تضمین می کند.

۴. گزاره چهارم: تهدید بیرونی الگوی هماهنگی عملیاتی را فعال می کند

داده ها نشان می دهد که تهدید بیرونی، کارکرد «کاتالیزور هم پراکنشی» دارد. در حضور تهدید، سه سطح MIC–MES–MAC هم زمان فعال شده و شبکه وارد وضعیت «انسجام عملیاتی» می شود. نقش تهدید بیرونی نه صرفا محرک واکنش، بلکه فعال ساز وضعیت هماهنگی است؛ یعنی عاملی که اعضا را از پراکندگی به پیروی از یک الگوی مشترک سوق می دهد. این همان رمز تداوم شبکه هایی است که با وجود ساختارهای سست، در شرایط خطر به طور موقت به سطح بالای هماهنگی می رسند.

۵. گزاره پنجم: شبکه های منسجم واجد سطحی از «ذهن جمعی» هستند

یافته ها به وضوح نشان می دهد که شبکه های با انسجام بالا (خوشه A) واجد شکلی از ذهن جمعی هستند؛ ساختاری فراتر از مجموع ذهنیت افراد که رفتار جمعی را یکپارچه و پیش بینی پذیر می کند. این ذهن جمعی از سه مولفه شکل می گیرد:

• سازوکارهای شناختی مشترک،

• سازوکارهای هیجانی ارتباطی،

• سازوکارهای مشروعیت بخشی و قواعد درونی.

این ساختار، شبکه را از «بازار جرم» به «اجتماع هیجانی هویتی» تبدیل می کند و از همین جاست که وفاداری مبتنی بر هویت شبکه ای و هماهنگی در شرایط پرخطر پدید می آید.

جمع بندی پیامدهای نظری برای آینده پژوهش

این پنج گزاره، مجموعه ای از مسیرهای نو برای پژوهش های آینده می گشایند؛ از جمله:

• مطالعه ساختار احساسی شبکه به عنوان مولفه بنیادی رفتار جنایی پیچیده،

• بررسی هویت روانی جمعی و نقش آن در تولید خشونت هماهنگ،

• آزمون تجربی ساختار هسته روانی شبکه در الگوهای واقعی بقا و فروپاشی،

• و تحلیل تطبیقی شبکه های جنایی با گروه های شبه فرقه ای یا شبه نظامی از منظر روان شناسی اجتماعی عاطفی.

نتیجه گیری

نتایج این مطالعه نشان داد که شبکه های جنایی، برخلاف تصور رایج که آن ها را صرفا ساختارهایی مبتنی بر محاسبات سود، تقسیم کار غیرقانونی یا سلسله مراتب قدرت می داند، در حقیقت سامانه هایی روان شناختی، چندلایه و خودتنظیم گر هستند. پایداری این سامانه ها نه از طریق اجبار صرف، نه از طریق سود فردی و نه از طریق ساختارهای ظاهری، بلکه از طریق مجموعه ای از سازوکارهای هیجانی، شناختی و هویتی که در قالب «هسته روانی شبکه» عمل می کنند، تولید و بازتولید می شود. یافته های داده محور، تحلیل های سه سطحی MIC–MES–MAC و شواهد استخراج شده از خوشه بندی K-Means، تصویری سه بعدی از این واقعیت ارائه می کنند که شبکه جنایی را باید همچون یک «ارگانیسم روانی» فهم کرد، نه صرفا یک «سازمان مجرمانه».

بر اساس این مطالعه، هسته روانی شبکه مهم ترین متغیر پنهان اما تعیین کننده رفتار جمعی شبکه هاست. این هسته مجموعه ای از سه سازوکار دارد: الف) سازوکارهای شناختی مشترک که ادراک، توجیه و تفسیر رفتار را هم تراز می کنند؛ ب) سازوکارهای هیجانی ارتباطی که احساسات و واکنش های عاطفی را در یک ریتم مشترک سازمان دهی می کنند؛ ج) سازوکارهای مشروعیت بخشی و قواعد درونی که نوعی قانون ضمنی و نانوشته ایجاد می کند. این سه سازوکار نه تنها رفتار شبکه را هدایت می کنند، بلکه در هنگام تهدید یا فشار بیرونی، الگوی هماهنگی را فعال کرده و شبکه را وارد وضعیت انسجام عملیاتی می کنند.

یکی از نتایج بنیادی این پژوهش این است که سطح MES یعنی سطح هیجانی، انگیزشی و ارتباطی شبکه بنیادی ترین و تعیین کننده ترین سطح پایداری شبکه است. در تحلیل های چندمتغیره مشاهده شد که MES به مثابه «ریتم عاطفی و ارتباطی شبکه» عمل می کند؛ یعنی اگر این ریتم دچار گسیختگی شود، بالاترین انسجام های شناختی یا سخت ترین ساختارهای قدرت نیز قادر به نگه داشت شبکه نیستند. به بیان دیگر، شبکه ای که از نظر عاطفی پراکنده و متلاطم باشد، حتی اگر از لحاظ ساختاری منسجم باشد، در برابر فشارهای بیرونی دچار فروپاشی می شود. این یافته، در تضاد با الگوهای کلاسیک جرم شناسی سازمان یافته است که عمدتا بر سلسله مراتب و منافع تمرکز داشتند و لایه هیجانی را امری ثانویه تلقی می کردند.

یافته مهم دیگر نشان داد که انسجام هیجانی نه تنها عامل ثبات، بلکه عامل هماهنگی خشونت است. این نتیجه اهمیت نظری عمیقی دارد، زیرا توضیح می دهد که خشونت در شبکه های جنایی صرفا محصول تصمیم گیری عقلانی نیست، بلکه نتیجه هم ترازسازی هیجانی و تولید «هیجان جمعی هدایت شده» است. خشونت هماهنگ در خوشه A شبکه های شبه فرقه ای یا شبه نظامی محصول انسجامی است که طی زمان و از طریق اعتماد شبکه ای، تجربه های مشترک پرخطر و قواعد ضمنی تثبیت شده شکل گرفته است. این شبکه ها خشونت را نه واکنشی فردی، بلکه کنشی جمعی می دانند؛ کنشی که هویت شبکه را تقویت کرده و بقا را تضمین می کند. بنابراین، خشونت سازمان یافته بیش از آنکه محصول محاسبه باشد، محصول هویت مندی هیجانی است.

از سوی دیگر، نقش قواعد ضمنی به عنوان «سامانه حقوقی پنهان» یکی از یافته های بنیادین این پژوهش بود. این قواعد که نه نوشته شده اند و نه رسما آموزش داده می شوند، به صورت تجربی و عاطفی در ذهن اعضا حک می شوند و تبدیل به مجموعه ای از قوانین بنیادین می گردند که بدون احتیاج به توجیه، اجرا می شوند. این قواعد زمینه ساز نظم، پیش بینی پذیری و مدیریت تنش هستند. برخلاف هنجارهای رسمی که از بیرون تحمیل می شوند، قواعد ضمنی از درون شبکه برآمده و از طریق سازوکارهای مشروعیت بخش در سطح MAC تثبیت می شوند. این یافته بیانگر آن است که شبکه های جنایی نه تنها ساختار جرم، بلکه شکل خاصی از نظم اجتماعی پنهان را نیز تولید می کنند.

تحلیل نقش تهدید بیرونی نیز نشان داد که شبکه ها در مواجهه با تهدیدهای کلان مانند فشار پلیسی، رقابت بین شبکه ای یا اختلال در منابع به جای فروپاشیدن، ابتدا وارد وضعیت انسجام عملیاتی می شوند. این وضعیت نتیجه درگیرشدن هم زمان سه سطح MIC، MES و MAC است. در این حالت، سازوکارهای شناختی مشترک فعال شده، انسجام هیجانی افزایش می یابد و قواعد ضمنی با شدت بیشتری اجرا می شود. این فرایند نشان می دهد که تهدید بیرونی نقش محرک دارد، نه بازدارنده؛ یعنی شبکه با تهدید دچار فروپاشی نمی شود، بلکه موقتا منسجم تر می شود. تنها زمانی شبکه فرو می پاشد که تهدید باعث فرسایش سطح MES شود و انسجام هیجانی فروبپاشد. این یافته نه تنها برای نظریه شبکه های جنایی، بلکه برای سیاست گذاری امنیتی بسیار حیاتی است، زیرا نشان می دهد فشارهای بیرونی اگر بدون تضعیف انسجام هیجانی اعمال شوند، اثر معکوس خواهند داشت.

در نهایت، یکی از مهم ترین دستاوردهای نظری این پژوهش، توضیح این نکته است که شبکه های منسجم واجد سطحی از ذهن جمعی هستند. ذهن جمعی در اینجا به معنای آگاهی مشترک یا گروه ذهنی نیست، بلکه به معنای ساختاری روان شناختی است که به شبکه امکان می دهد فراتر از تصمیم های فردی عمل کند. این ذهن جمعی مجموعه ای از الگوهای تفسیری، هیجانی و عملیاتی است که رفتار اعضا را هم تراز و هماهنگ می کند. در شبکه های خوشه A، این ذهن جمعی آن چنان تثبیت شده است که اعضا حتی در غیاب دستور مستقیم نیز رفتارهای سازگار با منطق شبکه بروز می دهند. این پدیده برای تبیین پایداری بلندمدت شبکه ها حتی پس از دستگیری رهبران یا تغییر ساختار قدرت اهمیت مرکزی دارد.

در سطح کلان، یافته های این پژوهش چند پیامد نظری اساسی دارد. نخست آنکه رویکردهای کلاسیک به جرم سازمان یافته نیازمند بازنگری اند و باید مدل های روان شناختی چندسطحی جایگزین تحلیل های انتزاعی یا صرفا ساختاری شوند. دوم آنکه پژوهش های آینده باید به شکلی عمیق تر به ساختار احساسی شبکه هابپردازند؛ ساختاری که تاکنون یا نادیده گرفته شده یا به عنوان پدیده ای ثانویه در نظر گرفته شده است. سوم آنکه «هویت روانی جمعی» باید در مرکز مطالعات مربوط به هماهنگی خشونت، وفاداری شبکه ای و پایداری گروه های جنایی قرار گیرد. چهارم آنکه درک شبکه های جنایی مستلزم مطالعه تعامل سه سطح MIC، MES و MAC است؛ هیچ سطحی به تنهایی رفتار شبکه را توضیح نمی دهد. و نهایتا اینکه این مطالعه نشان داد تحلیل داده ها از طریق مدل های کمی همچون خوشه بندی K-Means در کنار تحلیل کیفی، امکان ارائه تصویری چندبعدی و علمی از پویایی شبکه ها را فراهم می کند.

بر اساس این یافته ها، می توان گفت که شبکه جنایی، پیش از آنکه ساختاری سازمانی باشد، سامانه » کنش جمعی معنادار تولید کند...................................................................................................................................................................................................................که در طول زمان از طریق سازوکارهای درونی و تهدیدهای بیرونی شکل می گیرد و بازتولید می شود. این نتیجه، افق های جدیدی در فهم، پیش بینی و کنترل شبکه های جنایی می گشاید و زمینه را برای توسعه نظریه های پیچیده تر در حوزه جرم شناسی شبکه ای فراهم می سازد.....................