نگاه کلی به حقوق بشر ۳
نگاه کلی به حقوق بشر
مطالعات هستی شناسی ، مفهوم ، معنا و ابعاد زندگی انسان را روشن خواهد ساخت . یک نظام حقوقی در صورتی از انسجام برخوردار خواهد بود که در مسائل اساسی انسان شناختی که مبنای آن نظام را تشکیل می دهد به راه حل درستی دست یافته باشد .
نظام حقوقی پیوند ناگسستنی با هستی شناسی دارد . به عنوان مثال اگر در انسان شناسی ، روح به عنوان عنصر سازنده هویت اصلی انسان مطرح باشد هم جهت نظام حقوقی به سوی ابعاد غیر مادی خواهد بود و هم نوعی تبیین غیر مادی یا آمیخته از مادی و غیر مادی می باشد .
هویت انسانی : مبدا انسان شناسی : اگر انسان موجودی مستقل باشد و به هیچ مبدایی متصل نباشد ، نظام حقوق و تکالیف وی به گونه ای انسان محور شکل می گیرد و اگر وابسته به منشایی باشد به شکلی دیگر رقم می خورد . آن که خالقی برای خود در نظر ندارد ، حقوق و تکالیفی انسان محور دارد و کسی که خالق خود را بشناسد ، نظام حقوق و تکالیف وی متناسب با مخلوق بودن و خالق بودن وی است . یعنی آنکه در پیدایش و بقا وابسته است ، در تداوم و قوام نیز وابسته خواهد بود و نمی تواند وجودش را نادیده انگارد .
مقام ربوبی خداوند: این بحث هم در ارتباط با کسانی مصداق دارد که خدا را قبول نداشته و لائیک هستند و آنها که خالقیت خدا را نپذیرفته اند . در میان کسانی که خالقیت خدا را پذیرفته اند کسانی هستند که خالقیت یا او را در مقام عمل به رسمیت شناخته اند . این گروه معتقدند که تدبیر امور آنان به دست خودشان بوده و صاحب اختیار خویش هستند . ( انا ربکم الاعلی ) یا ( افرایت اتخذوه الهه هواه ) . خطر تفویض از خطر جبر هم برتر است . این در حقیقت نادیده گرفتن توحید ربوبی است . کسی که ربوبیت خدا را نپذیرد ، در حقیقت میل و هوس خود را خدای خود خوانده است .
آنکه اومانیستی می اندیشد می گوید : منشا تقنین و تصمیم خداوند است و طبع و میل و فرهنگ جایگزین قرآن و عترت وی است و حقوق خویش را بر اساس میل و خواست خود تنظیم می نماید . غافل از آنکه همواره میل انسان با مصلحت وی همخوانی ندارد .
کسی که مسلمان باشد و به توحید ربوبی اعتقاد داشته باشد ، حقوق خود را بر اساس توحید ربوبی و با مصلحت انسانی تنظیم می نماید نه به میل و خواست خویش .
اگر کسی در دل بگوید هر چه بشر خواست همان است ولی به زبان بگوید من مسلمان هستم این ناهماهنگی همان اومانیستی فکر کردن و اسلامی سخن گفتن است .
هویت انسان لایه های سه گانه دارد ؛ یکی از لایه های حیات خود حیوانی است که قرآن کریم می فرماید یاکل و یمشی فی السواق ، لایه دیگر خود انسانی است که دارای تعقل و تفکر است و لایه خود الهی است که از همه مهم تر و بعد اصلی و اساسی وجود آدمی است .
معاد شناسی
اگر برای انسان معاد قائل باشیم حقوق وی متفاوت است یا آنکه معاد برای وی قائل باشیم ، چرا که آیه قرآن می فرماید تو موجودی هستی که هرگز نابود نمی گردی . وقتی انسان موجودی ابدی شد و وقتی معاد بر ابعاد حق محوری باشد و بعد از مرگ به پرسش و پاسخ در خصوص نحوه رفتار در زندگی ایمان داشته باشیم ، طبیعتا رفتار افراد متفاوت خواهد بود و در نظام حقوقی شان تاثیر خواهد گذاشت .
یکی دیگر از مولفه هایی که در هستی شناسی و به تبع آن در تعیین حقوق انسان نقش دارد ، محیط زندگی انسان و چگونگی ارتباط با آن است . انسان در جهانی زندگی می کند که موجودات هستی پیرامون وی را گرفته اند و ارتباط و تعامل سازنده بشر با آنها الزامی است .
هر حرکت انسان در نظام هستی می تواند تاثیر گذار باشد که نظام هستی آسیب ببیند یا از آفات محفوظ بماند . همان گونه که انسان حق ندارد به خویشتن ستم نماید و مقام و منزلت خود را لکه دار کند ، حق ندارد به محیط زیست پیرامونی اش آسیب وارد نماید .
ره آورد حقوق بشری که بر اساس تفکر اومانیستی تدوین و تنظیم شده باشد چیزی جز فساد و تباهی ندارد . تفکر غیر الهی به خودش اجازه می دهد به هر کشوری در راستای کشورگشایی یورش ببرد و آن جا را نابود نماید و حقوق دیگر کشور ها را پایمال نماید و محورش تفکر انسانی با اومانیستی است .
این در حالی است که تفکر انسانی بیان می دارد : خداوند شما را در زمین قرارداد تا آن را آباد گردانید ( استعمر کم فیها ) . فلذا باید مسالمت آمیز و با تسامح و تساهل در زمین رفتار کرده و صلح جویی را سرلوحه رفتار خویش گردانیده است .
حقوق بشر متکی بر اصول پایه و بنیادینی است و تا زمانی که اعتقاد به این اصول وجود نداشته باشد و بستر های آن در جامعه شکل نگیرد ، نمی توان از تامین و تضمین حقوق بشر سخن گفت .
در ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر گفته می شود : تمامی ابنای بشر آزاد آفریده شده و در حرمت و حقوق با یکدیگر برابرند . به آنها عقلانیت و وجدان ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار نمایند .
یکی از گام های اساسی برای پشتیبانی از حقوق ، رعایت و تحقق اصول بنیادینی است که عبارتند از :
۱. کرامت که به معنای ارزش والای انسان است و او را مورد تکریم قرار داده است که به ۲ دسته تقسیم می شود : ۱. کرامت ظاهری ۲ . کرامت معنوی
کرامت ظاهری که به ویژگی های مشترک ظاهری میان انسان ها بر می گردد که وجه تمایز وی با سایر موجودات است . ویژگی های همانند : ایستاده آب خوردن ، غذا خوردن با دست ، تسلط بر طبیعت، تهیه اسباب معاش ، قدرت تفهیم دیگران با استفاده از منطق و استدلال ، خوش ترکیبی ، اعتدال مزاج ، زیبایی صورت و ... که در کلام برخی مفسران آمده و در برخی روایات نیز به آن اشاره شده است .
اما علاوه بر کرامت ظاهری ، کرامت معنوی نیز انسان ها دارند . کرامت معنوی همان تکریم به عقل است که بسیاری از تکریم های ظاهری نیز از آن سرچشمه می گیرد و با کمک آن در تشخیص حق از باطل ، خیر از شر ، صلاح از فساد و حسن از قبح راهنمایی می شود .
در متون مقدس و آسمانی به ویژه قرآن کریم که هستی بشر مورد تکریم قرار گرفته است و آیه لقد کرمنا بنی آدم فی البر و البحر حکایت از آن دارد که انسان موجودی است که از کرامت برخوردار است و چنین کرامتی از ناحیه موجودی غیر بشری است و به انسان اعطا شده است .
بهرمندی از عقل الهی : انسان تنها موجودی است که از قدرت تفکر و تعقل برخوردار است و همین ویژگی فصل ممیز انسان از سایر موجودات کره زمین است که صدر المتالهین ( ملاصدرا ) انسان را طراز عالم خلقت می داند و حضرت علی انسان را به عقلش معرفی می کند که می فرماید: الانسان به عقله و پیامبر عنوان داشته است ؛ خداوند رسولان را نفرستاد مگر برای استکمال عقل انسانی .
امام کاظم نیز می فرماید برای انسان دو حجت قرار داده شده است : یکی حجت ظاهری که همان انبیا و اولیا است و دیگری حجت باطنی که عقل آدمی است .
اختیار و اراده آزاد : انسان موجودی است که از اختیار و اراده آزاد بهره مند است و به وسیله آن می تواند سرنوشت خویش را در زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی و مدنی تعیین نماید و با افکار و اندیشه های خودشان در استمرار حیات مادی و معنوی ، دنیوی و اخروی خویش فعال باشند و موهبتی الهی است که خوب را از بد ، زشت را از زیبا و خیر را از شر تشخیص می دهد .
برخورداری از فطرت : انسان از فطرت الهی بهره مند است و نه تنها در قرآن کریم بلکه در سایر متون مقدس نیز به فطرت وی اشاره است . ( فاقم وجهک لدین فطرت الله لتی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم )