Javad Teleschi Yekta
بنیانگذار رسانه تابآوری ایران؛ اولین رسانه تابآوری اجتماعی کشور
195 یادداشت منتشر شدهواکاوی جامع و تخصصی مددکاری اجتماعی
درک ماهیت مددکاری اجتماعی مستلزم نگاهی چندبعدی به حرفه ای است که همزمان به عنوان یک دیسیپلین آکادمیک و یک فعالیت عملی، در پیچیده ترین نقاط تلاقی انسان و محیط مداخله می کند.
این حرفه، برخلاف بسیاری از علوم انسانی دیگر، صرفا به مطالعه پدیده ها بسنده نکرده و تغییر را به عنوان هسته مرکزی ماموریت خود برگزیده است.
مددکاری اجتماعی در دنیای معاصر، فراتر از یک فعالیت حمایتی ساده، به ابزاری برای تحقق عدالت اجتماعی، پاسداری از حقوق بشر و توانمندسازی جوامع به حاشیه رانده شده تبدیل شده است.
تحلیل حاضر با تکیه بر اسناد بین المللی و متون تخصصی، سیر تحول این حرفه را از ریشه های خیریه ای تا رسیدن به تعریف جهانی سال ۲۰۱۴ واکاوی می کند.
تاریخچه مددکاری اجتماعی بازتابی از تغییر نگرش بشریت نسبت به رنج، فقر و مسئولیت اجتماعی است. ریشه های این اصطلاح، برخلاف تصور عمومی که آن را محصول قرن بیستم می داند، به اواسط قرن نوزدهم بازمی گردد.
اولین جرقه در ادبیات مکتوب توسط آنا برونل جیمسون در سال ۱۸۵۵ در سخنرانی “خواهران خیریه” زده شد. او از این واژه برای توصیف “اشتغال اجتماعی زنان” و فعالیت های پرستاری و مراقبتی راهبه های کاتولیک و پروتستان استفاده کرد.
در آن مقطع، مددکاری اجتماعی به عنوان مکمل “کار معنوی” کلیسا نگریسته می شد و هدف آن اصلاح شخصیت و تسلیم اراده در برابر پروردگار بود.
با گذشت زمان، این رویکرد مذهبی در اواخر قرن نوزدهم جای خود را به جنبش های سکولارتر داد.
از یک سو، “سازمان های خیریه” (COS) با تمرکز بر ارزیابی های دقیق و فردی، و از سوی دیگر، “جنبش خانه های اسکان” (Settlement Houses) با رهبری افرادی چون جین آدامز، بنیان های مددکاری اجتماعی مدرن را بنا نهادند.
جنبش اسکان به جای نگاه از بالا به پایین، بر زندگی در کنار محرومان و تلاش برای اصلاحات ساختاری مانند مبارزه با کار کودکان و بهبود شرایط مسکن تاکید داشت.
در اوایل قرن بیستم، سیمون پاتن، اقتصاددان برجسته، در سال ۱۹۰۷ با انتشار کتاب “مبانی جدید تمدن”، مددکاری اجتماعی را به عنوان ابزاری برای “پیشرفت اجتماعی” تعریف کرد. او معتقد بود که وظیفه این حرفه نه صرفا “خوب بودن”، بلکه ایجاد “کارآمدی” در جامعه و گذار از عصر کمبود به عصر فراوانی است.
این دوران، آغاز حرفه ای شدن علمی بود؛ زمانی که اولین دوره های آموزشی رسمی در دانشگاه کلمبیا (۱۸۹۸) شکل گرفت و بحث ها بر سر اینکه آیا مددکاری اجتماعی یک “حرفه” است یا خیر، بالا گرفت. در نهایت، در اواخر دهه ۱۹۱۰، با شکل گیری نهادهای رسمی، هویت مستقل این رشته تثبیت شد.
برای دستیابی به یک تعریف دقیق، ابتدا باید مرزهای مددکاری اجتماعی را با مفاهیمی چون جامعه شناسی، خدمات انسانی و رفاه اجتماعی مشخص کرد.
اگرچه این حوزه ها اهداف مشترکی در بهبود کیفیت زندگی بشر دارند، اما متدولوژی و سطح نفوذ آن ها متفاوت است.
جامعه شناسی به مطالعه ساختارها، الگوها و رفتارهای اجتماعی با هدف درک و تبیین جامعه می پردازد.
در مقابل، مددکاری اجتماعی این دانش تئوریک را در قالب مداخلات عملی برای حل مشکلات واقعی به کار می گیرد.
جامعه شناس ممکن است پدیده فقر را تحلیل کند، اما مددکار اجتماعی با فرد فقیر همکاری می کند تا او را توانمند ساخته و موانع محیطی او را رفع نماید.
رفاه اجتماعی مفهومی کلان و شامل سیستم سازمان یافته ای از قوانین، برنامه ها و نهادهایی است که امنیت اقتصادی و نیازهای اساسی جامعه را تضمین می کنند.
مددکاری اجتماعی، حرفه ای است که درون این سیستم عمل کرده و خدمات را به دست مصرف کننده نهایی می رساند. به بیانی دیگر، رفاه اجتماعی “بستر” و مددکاری اجتماعی “عامل” اقدام است.
شاخص مقایسه مددکاری اجتماعی خدمات انسانی جامعه شناسی تمرکز اصلی
مداخله بالینی و اصلاح ساختاری
برآوردن نیازهای اساسی جامعه
تحلیل ساختارهای اجتماعی
تحصیلات
عمدتا کارشناسی ارشد و مجوز رسمی
کارشناسی اغلب کفایت می کند
تحصیلات تئوریک و پژوهشی
هدف
توانمندسازی و تغییر رادیکال
مدیریت مورد و ارائه خدمات مستقیم
تولید نظریه و درک پدیده ها
محیط کار
بیمارستان ها، کلینیک ها، سیاست گذاری
سازمان های غیرانتفاعی و دولتی
دانشگاه ها و مراکز پژوهشی
مددکاری اجتماعی مدرن بر پایه تلاقی علوم انسانی، اجتماعی و تجربی استوار است. تئوری ها در این رشته صرفا برای توصیف نیستند، بلکه به عنوان نقشه ای برای تغییر عمل می کنند.
نظریه سیستم ها، انسان را نه به صورت مجزا، بلکه در قالب مجموعه ای از تعاملات متقابل با محیط اطراف می بیند.
این رویکرد که تحت تاثیر لودویگ فون برتالانفی و تالکوت پارسونز شکل گرفته، بر این باور است که هر تغییری در یک بخش از سیستم (مانند خانواده) بر کل سیستم اثر می گذارد.
دیدگاه اکولوژیک برونفن برنر با تقسیم محیط به سطوح خرد (Microsystem)، میانی (Mesosystem)، بیرونی (Exosystem) و کلان (Macrosystem)، به مددکار اجازه می دهد تا تاثیر همه جانبه سیاست های دولتی، فرهنگ و روابط خانوادگی را بر رفتار فرد ارزیابی کند.
این نظریه قلب تپنده مددکاری اجتماعی معاصر است. توانمندسازی بر این فرض استوار است که ستم و حاشیه نشینی ناشی از فقدان قدرت در سطوح فردی و ساختاری است.
مددکاران با استفاده از این تئوری، به مراجعان کمک می کنند تا “بلوک های قدرت” درونی (مانند ستم درونی شده) و بیرونی (مانند قوانین تبعیض آمیز) را شناسایی و با آن ها مقابله کنند.
هدف نهایی، رسیدن به “آگاهی انتقادی” است که در آن فرد نه تنها مشکل خود را می فهمد، بلکه خود را عاملی برای تغییر وضعیت موجود می بیند.
علیرغم گرایش به سمت رویکردهای اجتماعی، نظریه های روان شناختی همچنان جایگاه خود را حفظ کرده اند.
نظریه روانی-اجتماعی اریکسون در درک بحران های تحولی در طول چرخه زندگی و نظریه دلبستگی جان بالبی در تحلیل روابط اولیه و تاثیر آن بر سلامت روان در بزرگسالی، ابزارهای کلیدی مددکاران بالینی هستند.
از سوی دیگر، نظریه های رفتاری با تمرکز بر محرک ها و پاسخ ها، در طراحی تکنیک های تغییر رفتار و شرطی سازی در محیط های اصلاحی و درمانی کاربرد وسیعی دارند.
مددکاری اجتماعی بدون اخلاق، تهی از معناست. انجمن های ملی و بین المللی کدهای اخلاقی دقیقی را تدوین کرده اند که راهنمای عمل در موقعیت های دشوار است. برای مثال، انجمن ملی مددکاران اجتماعی آمریکا (NASW) شش ارزش محوری را معرفی می کند که شالوده هویت حرفه ای را تشکیل می دهند.
۱. خدمت (Service): هدف اصلی مددکار، کمک به افراد نیازمند و رسیدگی به مسائل اجتماعی، بالاتر از منافع شخصی است.
۲. عدالت اجتماعی (Social Justice): مبارزه با بی عدالتی، فقر، بیکاری و تبعیض، وظیفه ذاتی مددکار است.
۳. کرامت و ارزش فرد (Dignity and Worth of the Person): احترام به کرامت ذاتی انسان ها، با در نظر گرفتن تفاوت های فرهنگی و قومی.
۴. اهمیت روابط انسانی (Importance of Human Relationships): درک اینکه روابط، وسیله ای حیاتی برای تغییر و ارتقای رفاه هستند.
۵. نزاهت و درستی (Integrity): عمل به شیوه ای قابل اعتماد و منطبق با ماموریت حرفه.
۶. صلاحیت (Competence): تلاش مستمر برای ارتقای دانش و مهارت های حرفه ای.
در بریتانیا، انجمن BASW بر مفاهیمی چون “حق تعیین سرنوشت” (Self-determination) و “مشارکت” تاکید مضاعفی دارد. مددکاران موظفند اطمینان حاصل کنند که مراجعان در تمام تصمیماتی که بر زندگی شان اثر می گذارد، دخیل هستند.
مددکاری اجتماعی در هر نقطه از جهان، رنگ و بوی بافت محلی خود را گرفته است. تحلیل تطبیقی نشان می دهد که چگونه مدل های “باقی مانده” (Residual)، “نهادی” (Institutional) و “توسعه ای” (Developmental) در کشورهای مختلف پیاده سازی شده اند.
در ایالات متحده، مددکاری اجتماعی به شدت با حوزه سلامت روان گره خورده است.
مددکاران بالینی دارای مجوز (LCSW) قادر به تشخیص و درمان اختلالات روانی هستند و بخش بزرگی از نیروی کار تراپیست ها را تشکیل می دهند. تمرکز این مدل بر “بهزیستی فردی در بافت اجتماعی” است.
در بریتانیا، مددکاری اجتماعی بیشتر صبغه “قانونی” (Statutory) دارد. مددکاران به عنوان ماموران دولت محلی، وظیفه حفاظت از کودکان و بزرگسالان آسیب پذیر را طبق قوانینی چون “قانون مراقبت” و “قانون کودکان” بر عهده دارند.
در اینجا مددکار همزمان نقش “یاری گر” و “کنترل گر” را ایفا می کند که منجر به تنش های اخلاقی پیچیده ای می شود.
در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی، مددکاران در برزیل، آرژانتین و اروگوئه علیه مدل های وارداتی از غرب شوریدند.
آن ها مددکاری را به عنوان بخشی از “فرآیند ملی آزادسازی” بازتعریف کردند که تحت تاثیر مارکسیسم و الاهیات رهایی بخش بود. در این نگاه، مددکار یک “عامل تغییر سیاسی” است که هدفش بیدار کردن آگاهی توده ها علیه امپریالیسم و ستم طبقاتی است.
یکی از تحولات انقلابی در دهه های اخیر، ورود “دانش بومی” (Indigenous Knowledges) به تعاریف رسمی است.
فدراسیون جهانی (IFSW) به صراحت خواستار جبران “استعمار علمی غربی” شده است. در استرالیا، مددکاری اجتماعی متعهد به همکاری با بومیان برای ترمیم زخم های ناشی از دوران استعمار و “نسل ربوده شده” است. این رویکرد بر پیوند با زمین، معنویت و نظام های حمایتی سنتی تاکید دارد.
منطقه رویکرد غالب مبنای نظری آمریکای شمالی
بالینی و درمانی
روان پویشی، رفتاری-شناختی
اروپا/بریتانیا
قانونی و عدالت توزیعی
رفاه اجتماعی، حقوق شهروندی
آمریکای لاتین
سیاسی و رهایی بخش
تئوری وابستگی، مارکسیسم
اقیانوسیه/آسیا
بومی سازی و فرهنگ محور
دانش سنتی، جمع گرایی
در جولای ۲۰۱۴، مجمع عمومی IFSW و IASSW در ملبورن، تعریفی را تصویب کردند که حاصل سال ها گفتگو میان فرهنگ های مختلف بود. این تعریف، نقطه غایی تمام تلاش های تاریخی برای تبیین هویت این حرفه است.
متن تعریف:
«مددکاری اجتماعی یک حرفه مبتنی بر اقدام و یک رشته دانشگاهی است که توسعه و تغییر اجتماعی، انسجام اجتماعی و توانمندسازی و آزادسازی انسان ها را تسهیل می کند.اصول عدالت اجتماعی، حقوق بشر، مسئولیت جمعی و احترام به تفاوت ها در مددکاری اجتماعی اساسی هستند.مددکاری اجتماعی با تکیه بر نظریه های مددکاری اجتماعی، علوم اجتماعی، علوم انسانی و دانش بومی، انسان ها و ساختارها را برای مواجهه با چالش های زندگی و ارتقای رفاه درگیر می کند.»
۱. حرفه مبتنی بر اقدام و رشته دانشگاهی: این بخش بر دوگانه بودن ماهیت مددکاری تاکید دارد. مددکاری اجتماعی صرفا یک شغل نیست، بلکه علمی است که در محیط های دانشگاهی تدریس و پژوهش می شود و همزمان، دانشی است که در صحنه عمل (Action) تجلی می یابد.
۲. توسعه و تغییر اجتماعی: برخلاف تعاریف قدیمی که بر “سازگاری” مراجع با محیط تاکید داشتند، تعریف جدید ماموریت مددکاری را “تغییر” محیط های ناعادلانه می داند. توسعه اجتماعی به معنای استراتژی هایی برای ارتقای کل جامعه، فراتر از رویکردهای حمایتی سنتی است.
۳. آزادسازی (Liberation): گنجاندن این واژه، پیروزی دیدگاه های انتقادی آمریکای لاتین و آفریقا بود. آزادسازی به معنای رها کردن انسان ها از ساختارهای ستم گری است که فقر و به حاشیه رانده شدن را بازتولید می کنند.
۴. مسئولیت جمعی (Collective Responsibility): این اصل در مقابل فردگرایی افراطی غرب قرار می گیرد. این ایده بر این باور است که حقوق فردی تنها زمانی محقق می شود که افراد در قبال یکدیگر و محیط زیست احساس مسئولیت کنند.
۵. احترام به تفاوت ها (Respect for Diversities): این واژه به صورت جمع (Diversities) به کار رفته تا نشان دهد تنوع تنها محدود به نژاد یا جنسیت نیست، بلکه شامل زبان، مذهب، هویت جنسی، توانایی های جسمی و تمام ابعاد گوناگونی بشری است.
۶. درگیری با ساختارها: مددکاری اجتماعی دیگر تنها با “فرد” کار نمی کند. این حرفه “ساختارها” (قوانین، سیاست ها، نهادها) را به چالش می کشد تا ریشه های چالش های زندگی را بخشکاند.
مددکاری اجتماعی حرفه ای پویاست که خود را با چالش های جدید قرن بیست و یکم تطبیق می دهد. سه حوزه کلیدی در سال های اخیر به شدت برجسته شده اند.
با تشدید بحران های اقلیمی، مددکاران دریافته اند که عدالت اجتماعی بدون عدالت زیست محیطی ناممکن است.
گروه های فقیر و حاشیه نشین بیشترین آسیب را از تغییرات اقلیمی، آلودگی ها و بلایای طبیعی می بینند.
“مددکاری اجتماعی سبز” بر پیوند میان رفاه انسان و سلامت سیاره تاکید دارد و به دنبال ایجاد جوامع تاب آور در برابر فجایع اکولوژیک است.
هوش مصنوعی، الگوریتم های پیش بینی کننده و مداخلات از راه دور، پارادایم های جدیدی را در مددکاری ایجاد کرده اند.
حفظ محرمانگی در فضای ابری، مقابله با سوگیری های الگوریتمی که ممکن است گروه های خاصی را از خدمات محروم کنند، و استفاده اخلاقی از رسانه های اجتماعی، از دغدغه های اصلی حرفه در سال های ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ است.
در دنیای پس از پاندمی و در میانه جنگ های منطقه ای، رویکردهای “تروما-آگاه” (Trauma-Informed) به یک ضرورت تبدیل شده اند.
مددکاران با درک اینکه بسیاری از رفتارهای ناسازگار، پاسخ های طبیعی به تجربیات غیرطبیعی و ظالمانه هستند، به دنبال شفای جمعی و بازسازی پیوندهای اجتماعی آسیب دیده می باشند.
در نهایت، مددکاری اجتماعی را می توان به عنوان “هنر و علم تغییر آگاهانه” توصیف کرد.
این حرفه از ریشه های مذهبی خود، میراث شفقت را نگاه داشته؛ از دوران حرفه ای شدن، متدولوژی علمی را آموخته؛ و از جنبش های رهایی بخش، شجاعت ایستادگی در برابر قدرت را به ارث برده است.
تعریف نهایی مددکاری اجتماعی، آن را پلی می بیند که خرد فردی را به کنش جمعی متصل می کند. این حرفه، نه یک فعالیت خنثی، بلکه تعهدی اخلاقی و سیاسی به کرامت انسانی است.
مددکار اجتماعی در سال ۲۰۲۵، متخصصی است که با یک دست اشک چشمی را پاک می کند و با دست دیگر، برای تغییر قانونی که باعث آن اشک شده، تلاش می نماید.
این پیوند میان “میکرو” (فرد) و “ماکرو” (جامعه)، هویت منحصر به فردی به این رشته بخشیده که آن را به ضرورت بخش ترین حرفه در عصر تلاطم های جهانی تبدیل کرده است.
براساس تمامی رفرنس های بین المللی، مددکاری اجتماعی فراتر از یک شغل، ماموریتی برای “رهایی” و “ارتقای بهزیستی همگانی” در دنیایی است که بیش از هر زمان دیگری به همبستگی و عدالت نیاز دارد.

منبع: مددکاری اجتماعی ایرانیان