«رضاشاه، مدرن سازی و سرکوب روشنفکران: از اصلاحات تا پرونده گروه ۵۳ نفر»
دوران سلطنت رضا شاه پهلوی یکی از مقاطع حساس و پیچیده تاریخ معاصر ایران به شمار می رود. این دوره با تلاش های گسترده ای برای مدرن سازی کشور، تمرکز قدرت دولتی، و اصلاحات اجتماعی و اقتصادی همراه بود، اما در عین حال با سرکوب روشنفکران، محدود کردن آزادی های سیاسی و افزایش فاصله طبقاتی نیز شناخته می شود. طبقه متوسط سنتی و روشنفکران قدیمی و جوان، هر یک واکنش های متفاوتی نسبت به سیاست های رضا شاه داشتند و در برخی موارد، مخالفت ها و اعتراضات آنها سرکوب شد. بررسی این دوره نشان می دهد که اصلاحات مدرن سازی و استبداد سیاسی در کنار هم باعث ایجاد تضادها و چالش های پیچیده ای در جامعه ایران شد.
رضا شاه در حالی که طبقه متوسط سنتی را به شدت از خود متنفر ساخت، در میان طبقه متوسط جدید نیز احساسات و گرایشهای بی ثبات و متغیری به وجود آورد.
نسل جوان طبقه روشنفکر مخالف منفعل رضاشاه بود، در حالی که نسل قدیم این طبقه نخست پشتیبان او بود ولی بعدها از این کار دست کشید. این مبارزان کهنه کار جنگ داخلی که در دوران نابسامانی داخلی نتوانسته بودند توده ها را بسیج کنند، نخست از ایجاد نظام جدید به ویژه آرام کردن قبایل، عرفی سازی و تمرکز قدرت دولتی - پشتیبانی کردند. ولی در دهه ۱۳۱۰ که شاه قرارداد ناخوشایند نفت را امضا کرد، حرص و طمع وی برای جمع آوری ثروت شخصی بیشتر شد، با افزایش هزینه های ارتش تورم گسترده ای به وجود آورد و با منع فعالیت همه احزاب سیاسی از جمله حزب اصلاح طلبان قدرت سیاسی را منحصرا در دست گرفت، این پشتیبانی پرشور کاهش یافت. در سال ۱۳۱۶، شمار کمی از اصلاح طلبان پیشین در صحنه عمومی باقی مانده بودند. داور، وزیر عدلیه، شاید به این دلیل که پیش بینی می کرد به بهانه ای رسوا یا کشته شود، خودکشی کرد. تقی زاده، از مقام خود (سفیر ایران در لندن) برکنار شد و به ایران بازگشت. سلیمان میرزا اسکندری، پس از مدت کوتاهی که استاندار کرمان بود در سال ۱۳۰۶ بازنشسته شد. فرخی یزدی، شاعر تندرو حزب سوسیالیست، در بیمارستان یکی از زندانها درگذشت. تدین، که در جریان جمهوری خواهی نقش عمده ای داشت هنگامی که مسئله بودجه اندک وزارت معارف و بودجه زیاد وزارت جنگ را مطرح کرد از کابینه اخراج شد و به زندان افتاد. علی دشتی نویسنده برجسته ای که روزنامه شفق سرخ او از سال ۱۳۰۱ در خدمت رضا شاه بود، از مصونیت پارلمانی محروم و در یک آسایشگاه دولتی نگهداری شد. کسروی هم بلافاصله پس از صدور حکم به نفع گروهی از زمین داران کوچک که شاه خلع ید کرده بود از مقام قضاوت برکنار شد.
کسروی در رشته مقالاتی که در سال ۱۳۲۱ منتشر شد، ایستار و دیدگاه متغیر نسل معاصر خود را نسبت به رضا شاه بیان میکند. وی اقدامات شاه را در تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیون، کشف حجاب، لغو القاب اشرافی، اجرای نظام سربازگیری، تضعیف قدرتهای فئودال، تلاش برای همگون ساختن جمعیت و تاسیس مدارس، شهرها و صنایع جدید بسیار ارج می نهد. ولی او را به دلیل پایمال کردن قانون اساسی مشروطه، ترجیح ارتش بر سایر نهادهای دولتی، گردآوری ثروت شخصی، غارت اموال مردم، کشتار روشنفکران مترقی و افزودن بر شکاف میان داراها و ندارها، سرزنش می کند.
اما نسل جوانتر دلایل چندانی برای ستایش و تحسین رضاشاه نداشتند. آنها او را نه میهن پرست بلکه قزاق دست آموز تزارها که توسط انگلیس به قدرت رسیده بود؛ نه بنیانگذار ملت بلکه موسس خودخواه یک پادشاهی جدید؛ و نه اصلاح گر حقیقی درگیر با نیروهای سنتی بلکه مستبد تقویت کننده طبقات زمین دار قلمداد میکردند. کسروی، در سال ۱۳۲۱، هنگام پذیرش مسئولیت ناخوشایند دفاع از یک گروه افسر امنیتی محکوم به قتل زندانیان سیاسی، میگوید: روشنفکران جوان ما به آسانی قادر به فهم دوره پادشاهی رضاشاه نبوده و بنابراین شاید نتوانند در این باره داوری کنند، بلی آنها نمی توانند چون جوانتر از آن هستند که اوضاع پرآشوب و هرج و مرجی را که منجر به ظهور مستبدی مانند رضا شاه شده بود، به یاد آورند.
روشنفکران جوان، کم کم در دهه ۱۳۱۰ به مخالفت برخاستند. در سال ۱۳۰۹، دانشجویان مخالف مقیم اروپا با تشکیل کنگره ای در کلن، خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی و ایجاد جمهوری شدند و رضاشاه را آلت دست امپریالیسم انگلیس خواندند. در سال بعد، گروهی از دانشجویان مقیم مونیخ، که با اعضای باقیمانده فرقه کمونیست ایران همکاری نزدیکی داشتند، نشریه جدیدی به نام پیکار منتشر کردند.
رضاشاه برای رویارویی با اینگونه فعالیتها دولت آلمان را وادار کرد تا از انتشار پیکار جلوگیری کند و به مجلس فرمان داد تا قانونی برای حفظ امنیت ملی تصویب کند. بر اساس این قانون، اعضای سازمانهایی که پادشاهی مشروطه را به خطر می انداختند یا مرام اشتراکی را تبلیغ میکردند، به ده سال زندان محکوم می شدند.
در این قانون، عبارت عربی مبهم و قدیمی اشتراکی به کار رفت تا هرسه ایدئولوژی سوسیالیسم، کمونیسم و آنارشیسم را در بگیرد. البته وضع و تصویب چنین قوانینی نتوانست از مخالفتها جلوگیری کند. اعتراضات دانشجویی در اروپا دنبال شد. گروههای کوچک، روشنفکران تندرو خود را بازیافتند و بلافاصله در تهران، تبریز، رشت، اصفهان و قزوین گردهم آمدند. در سال ۱۳۱۳، دانشجویان دانشکده پزشکی برای برکناری رئیس دانشکده که منصوب دولت بود، اعتصاب موفقیت آمیزی ترتیب دادند. در سال ۱۳۱۵، سیصد دانشجوی تربیت معلم در مخالفت با این پیشنهاد که باید پس از فارغ التحصیلی با حقوقی که پیش از موج اخیر تورم معین شده بود در مدارس دولتی تدریس کنند، به اعتصاب موفق دیگری دست زدند.
در سال ۱۳۱۶، نیز دانشجویان دانشکده حقوق، در اعتراض به هزینه های بیهوده و گزاف برای آماده ساختن دانشگاه جهت بازدید ولیعهد، در کلاسها حاضر نشدند. آنها شکایت داشتند که در حالی که اکثر روستاها، هنوز امکانات آموزشی ندارند، چرا بیش از ۱۲۰,۰۰۰ ریال برای خرید ادکلن جهت معطر کردن سالنهای دانشگاه به هدر رفته است. در همان سال، بیست فارغ التحصیل دانشگاه - که بیشتر آنها در حال گذراندن خدمت سربازی بودند - به جرم پشتیبانی از «فاشیسم» و توطئه برای قتل شاه بازداشت شدند. رهبر گروه، دانشجوی بیست و شش ساله رشته حقوق و دارای درجه ستوان دومی، به طور پنهانی اعدام شده بود.
مهمترین دستگیریها در اردیبهشت ماه ۱۳۱۶ به وقوع پیوست. در ا در این سال پلیس ۵۳ نفر را به اتهام تشکیل سازمان مخفی اشتراکی، انتشار بیانیه ماه مه (روز کارگر)، سازماندهی اعتصابات دانشکده فنی و کارخانه نساجی اصفهان و ترجمه کتابهای الحادی مانند کاپیتال مارکس و مانیفست کمونیست، دستگیر کرد. اگرچه پنج تن از دستگیر شدگان بلافاصله آزاد شدند، این گروه به پنجاه و سه نفر معروف شد. همین افراد، چند سال بعد هسته اولیه حزب توده را تشکیل دادند. اکثر چهل و هشت نفری که در آبان ۱۳۱۷ محاکمه شدند به نسل جوان روشنفکر فارسی زبان ساکن تهران تعلق داشتند. تنها نه نفر از طبقات پایین و پنج نفر نیز از آذربایجان بودند. پس برای نخستین بار در ایران، یک گروه مارکسیست از میان روشنفکران غیر آذری و غیرار منی عضوگیری کرده بود.
در جریان محاکمه، وکلای مدافع پذیرفتند که این عده گروهی غیررسمی برای بحث و تبادل نظر درباره سوسیالیسم تشکیل داده بودند، ولی هرگونه وابستگیهای بین المللی گروه را رد و استدلال کردند که امکان ندارد روشنفکران تحصیل کرده و فرزندان روحانیون «محترم»، بازرگانان و کارمندان دولتی به تبلیغ و نشر عقاید الحادی بپردازند. در پایان محاکمه، سه نفر تبرئه، ولی به استانهای دیگر تبعید شدند؛ ده نفر به دو تا چهار سال زندان، هفده نفر به پنج سال، هشت نفر به شش تا هشت سال و ده نفر به حداکثر مجازات ممکن یعنی ده سال زندان محکوم شدند. سفیر انگلیس در گزارش خود مینویسد که چنین مجازاتهای ناروایی برای عضویت در آنچه یک انجمن بحث دانشجویی بیش نبود، نشان دهنده ناخشنودی مردم از رژیم و هشداری به دیگر افراد دارای چنین گرایش های چپ گرایانه بود.
مطالعه دوره سلطنت رضا شاه نشان می دهد که مدرن سازی و تمرکز قدرت دولتی، گرچه برخی دستاوردهای مهم اجتماعی و اقتصادی به همراه داشت، اما با استبداد، سرکوب روشنفکران و افزایش نابرابری اجتماعی نیز همراه بود. نسل قدیم روشنفکران که در آغاز پشتیبان شاه بودند، به دلیل سیاست های شخصی گرایانه و فساد اقتصادی او از حمایت دست کشیدند، در حالی که نسل جوان روشنفکر به مخالفت فعال و تشکیل گروه های سیاسی و فرهنگی چپ گرا روی آورد. تجربه این دوره بیانگر آن است که اصلاحات مدرن بدون رعایت اصول عدالت سیاسی و آزادی، به تضادهای اجتماعی و اعتراضات گسترده می انجامد و موجب شکل گیری نیروهای مخالف قدرتمند می شود.
منبع: ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان.
✍️امیرمحمد جودی ثمرین