روانشناسی مبتنی برفطرت به عنوان دانشی تکمیلی بر دیگرمکاتب
روانشناسی (روانکاوی،سایکوآنالیز،رفتارگرا،شناختگرا،انسان گرا) که قابلیت و کفایت پیش بینی، پیشگیری در سطوح سه گانه (اولیه ثانویه وثالثیه) تشخیص، غربالگری، درمان وتوانبخشی (بازتوانی و توانمندسازی) افراد دارای محدودیت و معلولیت و با نیازهای ویژه (افراد استثنایی) را واجد میباشد به خصوص در اختلالات شناختی هیجانی-انگیزشی، اختلالات رفتاری اضطرابی و شخصیتی میتواند اثر درمانی کاملی داشته باشد وهمچنین به صورت کارا و کاراآمد در اختلالات ذهنی مغزی، حسی عصبی، عصبی عضلانی وجسمی-حرکتی برای افراد دچار محدودیت های زیستی روانی نقش اساسی در اتیولوژی پاتولوژی و اپیدمیولوژی و مورفولوژی داشته باشد . این دانش می کوشد با الهام از تعالیم وحیانی و گرایش های طبیعی انسان را به سمت وسوی کمال، سلامت روان، تعالی و
تکامل روح و روان، ایجاد و ارتقاء آرامش، رشد در ابعاد ومحورهای گوناگون، رضایتمندی و سازگاری با محیط پیرامون و موقعیت های ایجابی و ایجادی سیر وسوق دهد شناخت فطری به عنوان بینش شهودی و گرایش حضوری نسبت به هستی محض و کمال نامحدود، در وجود و سرشت همة انسانها تعبیه شده و تمامی افراد بشر یك نوع شناخت و گرایش و تمایلی به وجود و کمالی برتر دارند تا خود را به آن مقام نزدیك کنند تا هم منافع و نیازهای درونی و بیرونی خود را مرتفع کنند و هم از ضرر و زیان های مهم، خود را برهانند، لذا در برابر چنین کمالی نامحدود و مدبّری حکیم، کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه دارند. پس وقتی چنین شناخت و گرایشی در وجود تمامی انسان ها باشد حتماً مستلزم آن است که این کمال مطلق و نامحدود وجود داشته باشد که او همان خداوند است و الا تمامی این بینش ها و تمایلات لغو و عبث خواهد بود.این نوع علم و دانایی به عنوان
خودآگاهی ویافته های درونی می تواند برای همه عصرها و نسل ها وبرهه ها وبحران ها به صورت فرامرزی به جهت اینکه فطرت زبان همه انسان هاست که واجد تمام ویزگی ها و شاخصه های اعتبار، روائی، کارآمدی، ثبات می باشد
روانشناسی فطرت بنیان (فطرت گرا) تجلی گاه اراده امید انگیزه عشق به همنوع عشق به خالق و طبیعت وانعکاس دهنده توانمندی ها در عرصه هاو ابعاد زیستی روانی اجتماعی فرهنگی معنوی-مذهبی مختلف می باشد. فطرت که سرشتی ویژه و آفرینشی خاص می باشد اکثراً یا همیشه برای انسان استعمال می شود و این غیر از «طبیعت» و یا «طبع» است که در همة موجودهای جامد یا نامی و یا بدون روح حیوانی یافت میشود. مثلاً گفته می شود که طبیعت آب و یا فلان میوه چنین است و البته واژه طبیعت بیشتر در غیر بیجان به کار می رود در جاندارها مثل گیاهان و حیوانات و انسان هم به کار می رود، ولی در آن جنبه هایی است که با بیجان ها مشترکند. فطرت غیر از غریزه است چون که غریزه در حیوان است و در انسان در بعد حیوانیش موجود است، لذا واژة غریزه کمتر برای انسان به کار می رود مثل غریزة گرسنگی یا غریزه جنسی.