جمشید و خورشید منظومه ای عاشقانه از
سلمان ساوجی شاعر قرن هشتم است. طرحداستان ساده و اکثر حوادث این داستان طبیعی است ولی حوادث غیرطبیعی و غیر واقعینیز در آن به چشم می خورد. مضمون این منظومه، اخلاقی و عرفانی و شیوه ارائه درون مایه،اغلب مستقیم است. هرچند شاعر این منظومه را به قصد نمایش نسروده، اما از ظرفیتنمایشی برخوردار است. منظور از ظرفیت نمایشی یک اثر توان یا امکان بالقوه تبدیل شدنآن اثر از نظر محتوا و شکل به نمایش است. از آنجا که رابطه چندگانه ادبیات با هنرهایمختلف میتواند موضوع تحقیقات ارزشمندی قرار بگیرد، نگارندگان در این پژوهش برآنندبه رابطه ادبیات و نمایش بپردازند و از طریق تعمق در مبانی نظری با نمونه هایی از اینداستان، این منظومه را از لحاظ
قابلیت های نمایشی شدن بررسی کنند. برای دستیابی بهاین هدف، تعاریفی از نمایش و ادبیات دراماتیک و هچنین
عناصر دراماتیک و نمایشیارائه میشود و ارتباط
عناصر دراماتیک این منظومه از جمله کشمکش، توصیف، گره-افکنی،گره گشایی، تعلیق، گفتوگو، شخصیت و کنش با متن داستان در جهت نمایشیشدن آن مورد بررسی قرار می گیرد.